فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» اولین ساختهٔ بلند «ِصفی یزدانیان» با بازی زوج «علی مصفا» و «لیلا حاتمی» برای اولین بار در اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ بر روی پرده سینماها رفت. گزارشی درباره موسیقی فیلم در دنیای تو ساعت چند است را در بازیگرنیوز میخوانید.
کارگردان فیلم در دنیای تو ساعت چند است کیست؟
لیلا حاتمی در فیلم در دنیای تو ساعت چند است چه نقشی دارد؟
در دنیای تو ساعت چند است در چه سالی به نمایش در آمد؟
موسیقی فیلم در دنیای تو ساعت چند است ساخته ی کیست؟
علت محبوبیت موسیقی فیلم در دنیای تو ساعت چند است
صفی یزدانیان که پیشتر در قامت و حوزه نقد و ترجمه عمده فعالیتهایش را شکل داده بود با این فیلم که البته از یک فیلمنامه خوب ریشه میگیرد، نشان داد که قلمزنی در مدیوم نقد اگر اصولمند پیش رود، میشود به کمک آن در حوزه فیلمسازی نیز قدمهای قابلتوجهی برداشت. این درحالیست که منتقدان -به علت تخلخل خوداگاهی و ناخوداگاهی- در قامت یک فیلمساز و کارگردان غالبا نمیتوانند موفق باشند. با این حال «صفی یزدانیان» حداقل با این فیلم قابلدفاع و دیدنی در تاریخ سینمای ایران نشان میدهد که «دل» در گرو مدیوم اگر بسته شود میتواند موفقیتآمیز باشد.
صفی یزدانیان درباره شیوه انتخاب نام فیلم گفته است: «خیلی سال پیش «پاییز پدرسالار»، مارکز را با ترجمه حسین مهری خوانده بودم و بعد هم کتاب را گم کردم، اما چند سطر از تکگویی راوی خطاب به محبوبش که به روال مارکز بیشتر طنینی شعرگونه دارد، در ذهنم مانده بود. نوشتن فیلمنامه که جلو رفت، دیدم چقدر بخشی از آن تکگویی برای عنوان این فیلم مناسب است. آن چند سطر چنانکه در یاد من مانده چنین چیزی بود:… کجاست عطر شیرین بیان نفست در این بوی گند غذای سرد؟ گل سرخت کجاست؟ عشقت کجاست؟ در دنیای تو ساعت چند است؟»
فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» قصهی دختریست به نام «گلی» (با بازی لیلا حاتمی) که پس از بیست سال زندگی در فرانسه (پاریس) یکباره تصمیم میگیرد که به ایران و به زادگاهش رشت سفری کند و در این بین مردی به نام «فرهاد» (با بازی علی مصفا) سر راهش سبز شده و ادعا میکند که آشنای قدیمیست درحالیکه گلی اصلا او را به خاطر نیز نمیآورد…
«عشق» در این فیلم آن آب و تاب کلاسیک و مرسوم خود را ندارد و حتی موقعیتِ بولدشدهای که بتوان اتمسفر فیلم را به صورت برآمدگی (درگیری محسوس کارکترها با یک موقعیت) دراماتیزه کرد نیز در فیلم دیده نمیشود اما عنصری که باعث جذابیت فیلم میشود، بیآلایشی و سادگی یک علاقه -ابتدا یکطرفه- هست که از ابتدا تا انتها استمرار دارد و این بیآلایشی در سکانس پایانی فیلم نیز مشهود است و گویی «فرهاد» تنها با یک ثبتِ خاطره در یاد و حافظه «گلی» برایش کافی بود و ارضای دلی میشده است.
کارکتر «گلی» که آغازگر فیلم است به علت و انگیزهای که کشف نمیشود و معلوم نیست (یک ضعف شخصیتپردازانه) به شهرش «رشت» بازگشته و در پی زیستِ نوستالژیک با خانه پدری، آشنایان و دوستان است. فیلم در ابتدا به خوبی همراه با «گلی» وارد محیط و جغرافیای شهر رشت شده و با نماهای مختلف برای مخاطب، شهر «رشت» را بیگانهزدایی میکند. در تنهایی و خلوتهایش نیز در نوستالژی پدر و مادر خود به سر میبرد (سر قبر و لباس پدر را پوشیدن) و با عکسها و حتی نمایشهایی سعی در زیست دارد اما به دلیل عدم نسبتی متعین در گذشته به یک حسِ نوستالژیک نمیرسد و تبعاً مخاطب را هم نمیتواند برساند اما با این حال این تمنای «گلی» و سرزدنهایش به دوستان یک دروغ نیست پس به موازاتِ محیطِ شهر رشت که در لحظههایی رایحهی باران نیز میدهد به یک کارکترِ تیپیکال تبدیل میشود.
اما کاشفِ واقعیِ «گلی»، عاشقِ دلباختهٔ سالیان دور آن یعنی «فرهاد» هست که چه در ″گذشته″ و کودکی (با فلشبکها)، چه در ″حال″ با خُلبازیها و تعقیبها و حتی چه در ″خیال″ و رویا با حسودیهای ناخوداگاهانهاش، هم این رومنس و دلداگیِ بیآلایشش را به مخاطب میشناساند و ما را به خود سمپات میکند و هم تاحدودی اندازه سلایقِ «گلی» را در محدودهِ احساس، کشف و با طنازی به ما نشان میدهد.
در مجموع اما فیلمنامه خوب اثر طوری چیده شده است که کارکترها کنشهایشان یک استمرار متعین داشته باشند و یک قصهٔ ساده و سرراست را تشکیل دهند، چیزی که در نود درصد آثار سینمای ایران مشاهده نمیشود و تعین در ساختار قصههایشان جایی ندارد اما اینجا و در این فیلم یک ″دیوونهه″ (فرهاد) وجود دارد که همُ غمش یک تعینِ حواس پیرامونِ علاقهاش به یک دختر (گلی) میباشد و گذشته، حال و رویایش پیرامون این شخص و عشق شکل گرفته است (تعین حواس و شکلگیری قصه بیآلایش). بعلاوه نمیتوان از موسیقیمتن گوشنوازِ «کریستوف رضاعی» لذت نبرد، یک موسیقی نبضدار که با عشق و باران و رشت به یک تعاقد میرسند و آنقدر این موسیقی بر روی قابها و سادگی قصه نشسته است که انتظارات را از قصهی «گلی» بالا میبرد و حیف که آن امیالِ نوستالژیک، تعینی سرراست و دارای حس ندارند و الّا با اثری شگفتانگیز در سینمای ایران مواجه میشدیم.
سالهاست که موسیقی متن فیلم سهم پررنگشان در سینمای ایران را از دست داده اند و به عبارت ساده تر، مدتهاست که موسیقی گوش نوازی را در یک فیلم سینمایی تولید شده در سینمای ایران شاهد نیستیم. اما این روند در « دنیای تو ساعت چند است ؟ » شکسته شده و شاید برای اولین بار در چند سال اخیر شاهد استقبال چشمگیر مخاطبین سینمای ایران از موسیقی متن این فیلم می باشیم که اخیرا به صورت دیسک منتشر شده است.
کریستف رضاعی از مادری فرانسوی و پدری ایرانی در سال ۱۹۶۶ میلادی در شهر تولوز فرانسه متولد شد. او نوهٔ حسین رضاعی است.وی در رشته موسیقی (پیانو – آواز و تئوری) و در کنار آن در مهندسی و بازاریابی تحصیل کردهاست.
از سال ۱۹۹۷ تاکنون، کریستف با همکاری رضا اصغرزاده (دستیارش از سال ۱۹۹۵) ۱۵۰ موسیقی برای تبلیغات تلویزیونی در ایران ساختهاست. کار آهنگسازی کریستف گاهی شامل موسیقی فیلم سینمایی (۱۹۹۶)، موسیقی برای فیلمهای کوتاه (۱۹۹۹)، و موسیقی برای برنامه مستند هنر (فوریه ۲۰۰۰) بودهاست. او که خودش یک خواننده تِنور است در سال ۱۹۹۶ یک گروه موسیقی باستانی متشکل از موسیقیدانان ایرانی به نام aria musica تشکیل داد. همچنین بعد از آن مدت دو سال با همکاری آهنگسازان حرفهای فرانسوی، مشغول ترتیب دادن کنسرتهای موسیقی باروک در تهران و هندوستان بودهاست.
در ژوئن ۲۰۰۰ رضاعی به اتفاق آراء جایزه نخست یک مسابقه آهنگسازی که توسط انجمن فرهنگی ایتالیا برگزار شده بود را از آن خود کرد که موضوع این مسابقه «سرود صلح برای هزاره سوم بود». که البته آهنگسازی قسمت ایرانی اثر را به کمک مسعود شعاری انجام داده بود. موسیقی خاص او در فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟ جایزه بهترین موسیقی فیلم جشن حافظ را به دست آورد. وی همچنین سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر را برای فیلم نگار دریافت نمود.
موسیقی فیلم در دنیای تو ساعت چند است که ساخته کریستف رضاعی است، در یک آلبوم توسط مؤسسه فرهنگی هنری منظومه موازی موسیقی در شهریور ۱۳۹۴ منتشر شد. این آلبوم که دارای ۲۹ قطعه است، توانست یکی از آلبومهای پرفروش ماه در زمان انتشار در بییپ تونز باشد.
این موسیقی یکی از نقاط قوت « در دنیای تو ساعت چند است؟ » به شمار می رود. کریستوف رضاعی که خود متولد فرانسه می باشد، قطعاتی شنیدنی از موسیقی محلی گیلانی که البته با تنظیم مجدد همراه بوده را به کار گرفته است تا داستان بیشتر به حال و هوای گیلان نزدیک شده باشد. از جمله قطعات شنیدنی فیلم « کی سه؟ کی سه ؟ » می باشد که برگرفته از یک ملودی کوبایی می باشد و با اشعار حشن عاشورپور و اجرای روزبه رخشا بسیار درخشان و مناسب حال و هوای فیلم است.
لیستی از آثار کریستف رضاعی
- آلبوم سیر – همکاری با مسعود شعاری (نشر هرمس)
- آلبوم آلبا – همکاری با گروه نور (نشر هرمس)
- آلبوم ابرها – گزیدهای از آثار هنرمندان مختلف (نشر هرمس)
- آلبوم جزیره قشم – آثار هنرمندان مختلف درباره جزیره قشم (نشر هرمس)
- آلبوم کنعان – موسیقی فیلم کنعان و پرونده هاوانا (نشر هرمس)
- آلبوم در دنیای تو ساعت چند است – موسیقی فیلم (نشر « م »، منظمه موازی موسیقی)
آهنگسازی فیلم
- آخرین داستان (۱۳۹۷)
- ناگهان درخت (۱۳۹۷)
- سال دوم دانشکده من (۱۳۹۷)
- نگار (۱۳۹۶)
- اژدها وارد میشود! (۱۳۹۴)
- در دنیای تو ساعت چند است؟ (۱۳۹۳)
- ماهی و گربه (۱۳۹۲)
- نارنجی پوش (۱۳۹۰)
- چه خوبه که برگشتی (۱۳۹۱)
- سعادتآباد (۱۳۸۹)
- زیر آب (۱۳۸۸)
- چهل سالگی (۱۳۸۷)
- کنعان (۱۳۸۶)
- سارا در ده دقیقه (۱۳۸۶)
- پرونده هاوانا (۱۳۸۴)
- آبادان (۱۳۸۱)
با آهنگساز این فیلم به گفتگو پرداخته ایم:
چه شد که همکاری خود را با فیلم “در دنیای تو ساعت چند است” آغاز کردید؟
اولین علت حضور من در این پروژه، دعوت آقای یزدانیان برای بازی در این فیلم بود؛ چون در ابتدا آقای یزدانیان هم قصد قرار دادن موسیقی تا این حد را نداشت.
حضورم در این فیلم بهعنوان بازیگر؛ تجربه بسیار شیرینی بود که ابتدا صرفا به دلیل دوستی با آقای یزدانیان اتفاق افتاد. البته طبیعیست که بازی در مقابل آقای مصفا برای هرکسی باعث افتخار است و قاعدتا نمیتوانستم پیشنهاد یزدانیان را رد کنم.
تجربه بازیگری در فیلم “در دنیای تو ساعت چند است” به من نشان داد که بازیگری در سینما کار بسیار سختیست که نیاز به از خودگذشتگی فراوان دارد. وقتی بهعنوان بازیگر در کاری حضور دارید باید در لحظه تمام آنچه هستید را فراموش کنید و به درک درستی از پرسوناژ در ذهن برسید.
در این فیلم ملودیهای بینالمللی شنیده میشود که دوباره تنظیم شده و با زبان گیلکی بازخوانی شده؛ چگونه این ملودیها به موسیقی فیلم اضافه شد؟ کمی دربارهی این ملودیها توضیح دهید.
ما سه قطعه در فیلم میشنویم که با استفاده از ملودیهای بینالمللی با زبان گیلکی خوانده شده است. قطعه چشم سیاه از قطعات محلی و سنتی روسیه است که آهنگساز مشخصی هم ندارد. کیساس، کیساس، کیساس به معنای شاید، شاید، شاید؛ اثر یک آهنگساز کوبایی به نام اوسوالدو فرز است. این آهنگ در دهه 40 نوشته شد و به تدریج ابعاد بینالمللی پیدا کرد. قطعه دیگری هم باعنوان لیلا جان در این فیلم قرار گرفته که برای آهنگسازی مکسیکی (آمریکای جنوبی) است. این آهنگ را خوانندهای فرانسوی به نام دالیدا حدود دهه 60 بازخوانی کرد.
این فیلم شامل بخش زیادی از خاطرات آقای یزدانیان میشود و سه ترانهای که گفته شد؛ از جمله قطعاتی هستند که صفی یزدانیان قبل از انقلاب در رادیو رشت با صدای روزبه رخشا میشنید. در ابتدا قصدش این بود موسیقی فیلم را با همین سه ترانه به سامان برساند اما به تدریج با پیشروی کار، متوجه شد کار نیاز به موسیقی بیشتری دارد و درنهایت ساخت موسیقی را به من سپرد.
چه شد که آقای روزبه رخشا به این کار پیوست؟ اشعار گیلگی توسط چه کسی نوشته شده؟
روزبه رخشا ترانههای بسیاری را پیش از انقلاب در رادیو رشت به صورت زنده اجرا میکرد اما در آن زمان هیچکدام از این قطعات ضبط نمیشد و تاکنون هم در آرشیو رادیو رشت؛ اطلاعی درباره آن قطعات یافت نشده است. آقای یزدانیان سرانجام پس از مدتها توانست روزبه رخشا را در تهران پیدا کند و خوشبختانه ما هم توانستیم از حضورش برای ضبط سه قطعه که گفته شد؛ بهره ببریم.
اشعاری که در این آلبوم خوانده شد؛ توسط جهانگیر سرتیپپور از شخصیتهای ادبی و سیاسی قدیمی گیلان (از زمان نهضت جنگل) سروده شده است. سرتیپپور از دهه 1320 به بعد روی ترانههای غربی معروف زمان خودش کار میکرد و روی قطعات بسیار معروف شعر گیلکی میگذاشت. سال 1337 بود که ایشان کتابی با عنوان اوخان (به معنای پژواک صدا) در 70 نسخه منتشر کرد و یکی از آنها را به آقای رخشا داد. درواقع قطعات بیشتری از آقای رخشا پیش از انقلاب با اشعار سرتیپپور خوانده شده اما در موسیقی این فیلم، سه قطعهای که از بین رفته بود؛ توسط روزبه رخشا دوباره خوانده شد.
این سه قطعه چگونه تنظیم شدند؟ چگونه آنها را به فضای فیلم و روند داستان نزدیک کردید؟
علاوه بر ساخت موسیقی؛ سه ترانه لیلا جان، چشم سیاه و کیساس کیساس کیساس؛ همگی دوباره تنظیم شدند. بهطور مثال در تیتراژ آخر که ترانه کیساس کیساس قرار گرفته؛ تنظیمی دوباره برای ساز زهی، گیتار و کلارینت انجام دادم. در قطعه لیلا جان کوردبندیها را کمی تغییر دادم البته قصد پیچیده کردن آهنگ را نداشتم چون روان بودن این فیلم نیاز به پیچیده کردن موسیقی را از بین برده بود. در قطعه لیلا جان یک گیتار آکومپانیمان به همراه آواز و گیتار الکتریک قرار گرفته و یکسری سوال و جواب میکند که آقای احسان صدیق نواخت. قطعه چشم سیاه با اینکه یکبار در فیلم شنیده میشود؛ من در طول فیلم هم از ساختار هارمونیک این قطعه برای ساخت قطعات دیگر استفاده کردم. در واقع ما هارمونیهای یکسانی را با ملودی متفاوت می شنویم. این اتفاق باعث میشود که در طول فیلم برخوردهایی را با قطعه چشم سیاه داشته باشیم که جذابیت خاص خودش را به وجود میآورد.
همراهی متناسب موسیقی و تصویر در این فیلم چگونه بدست آمد؟ چگونه به فضای آرام و احساسی این موسیقی دست پیدا کردید؟
کارهای دیگری در این فیلم شنیده میشود که جدا از سه ملودی بینالمللی که گفته شد؛ آهگسازی شده است. این فیلم نوستالژی، آرامش و ظرافت بچگانه و شاعرانهای دارد که باید مطابق با آن موسیقی فیلم ساخته میشد و من هم سعی کردم که بر بار احساسات آرپژها تکیه کنم. ما بچگی را در پرسوناژ گلی و فرهاد مشاهده میکنیم. کاراکتر فرهاد در این فیلم به گونهایست که در عین حال که آگاهی زیادی بر اطرافش دارد، بازیگوشیهای خاص خودش را هم دارد. مثلا در فیلم صحنهایست که فرهاد روی پله نشسته و با لحن بازیگوشانهای میگوید: «نمیدونم چرا هروقتی که درباره مرگ حرف میزنم میخندم.» یا ما کاراکتر گلی را در کودکی میبینیم که آنهم به نوعی نزدیک به بچگی و بازیگوشی میشویم.
در کنار لحن بازیگوشانهای که با آن اشاره کردیم؛ “در دنیای تو ساعت چند است” یک کندی و آرام بودنی را تجربه میکند که شاید در سکانسهای آخری که در خانهی گلی طی میشود؛ به اوج خودش برسد. مفهوم زمان که در این فیلم بسیار به آن اشاره میشود؛ درنهایت به یک منطق مشخص میرسد. فرهاد 40 سال در رویای گلی زندگی میکند و درنهایت گذر زمان باعث میشود که او درپایان فیلم با دیالوگی بگوید : «میارزید.» یعنی تمام رویاپردازیهایش و آن عشق وجنون در آن نقطه به نتیجه میرسد. فرهاد و گلی در سکانس پایانی با ریتمی کند با هم دیالوگ میگویند شاید علتش این است که حرف زیادی برای گفتن هم ندارند اما فضا در این صحنه به شدت عاشقانه و شاعرانه است. برداشت من از کند بودن ریتم دیالوگها و بازیها این است که فرهاد دوست دارد بیشتر در این خانه حضور داشته باشد.
با توجه به اینکه فیلم اشارههای زیادی به فرانسه دارد؛ آیا موسیقی فیلم هم آگاهانه به سمت استفاده از موسیقی و تنظیمهای فرانسوی نزدیک شد؟
علاوه بر المانهایی که گفته شد؛ ما باید نگاهی به بار فرانسوی فیلم هم میداشتیم. مثلا یک آرپژ آرام را روی تصویر صحنهی خواب و بعد کابوس علی مصفا می شنویم. در این صحنه اشاره کوچکی به موسیقی دهه 60 فرانسوی از یک شاعر به نام (Leo ferre) که آهنگی به نام Avec le temps ( همراه با زمان) نوشت؛ میشنویم. در بیت اول این شعر گفته میشود که همراه با زمان همه چیز میگذرد و میرود. شعر و ملودی این قطعه به شدت پراحساس و قوی است. در واقع موسیقی اینجا خیلی به نام فیلم نزدیک میشود و یک چشمکی به مفهوم زمان داریم. البته در این شعر مفهومی که منتقل میشود، این است که با گذر زمان همه چیز به تدریج کمرنگ میشود که شاید با تمام مفاهیم زمان در این فیلم برابری نکند و تضادهایی داشته باشد اما بهطور مثال ما میتوانیم از دست رفتن مادر گلی را در راستای همین شعر و مفهوم زمان بدانیم.
در این بخش ما یک سیکل هارمونیک بالا رونده و پایین رونده را میشنویم که به تدریج تکرار میشود. در تنظیم خود موسیقی کیساس هم اشارهی به موسیقی دهه 2 یا 30 فرانسه داریم که نوع تنظیم زهیها و هارمونی به گونهایست که این فضا ایجاد میشود.
در قطعه دیگری که پیش از صحنه نهایی ورود به خانه است؛ شخصیت فرهاد روی سر خود ایستاده و ما جز منوش(جیپسی جز) میشنویم که اشاره مستقیم به موسیقی دهه 40 و 50 فرانسه و جانگو راینهارت (نوازنده فرانسوی) دارد البته از همین سبک در تنظیم قطعه چشم سیاه نیز استفاده شده است.
آلبوم موسیقی فیلم “در دنیای تو ساعت چند است” بهطور کامل متعلق به این فیلم است و در قالب موسیقی فیلم منتشر میشود. بار احساسی و عامی که موسیقی فیلم پیدا کرده کاملا به واسطه تلفیق تصویر و موسیقی است. فکر میکنم همراهی موسیقی در کنار تصویر باعث شده هر دو وجههی پررنگتری پیدا کنند. من آلبوم کنعان را هم در قالب موسیقی فیلم منتشر کردم اما در زمان اکران فیلم کنعان، ما شاهد استقبال زیادی از موسیقی فیلم نبودیم و در واقع با انتشار آلبوم؛ موسیقی توفیق بیشتری پیدا کرد اما موسیقی این فیلم به شدت تاثیرگذار بوده است.
آیا قطعات جدیدی هم به آلبوم اضافه میشود؟ درباره ترکیب نوازندگان موسیقی فیلم “در دنیای تو ساعت چند است” بگویید.
در آلبومی که منتشر میکنیم؛ چند قطعه جدید هم وجود دارد که در فیلم شنیده نشد چون زمانی که موسیقیها را روی تصاویر قرار میدادیم در خیلی بخشها به نتیجه رسیدیم موسیقی نباشد و سکوت داشته باشیم. علاوه بر موسیقیهای اضافهای که در آلبوم وجود دارد؛ بازیهایی با دیالوگها و اصوات فیلم داریم یعنی ترکها به همراه بعضی دیالوگ ها یا صداها ضبط میشود. مثلا صحنهای صدای باران شنیده میشود که من خیلی دوست دارم آن “وارش” در موسیقی منتشر شدهی آلبوم هم شنیده شود یا حتی صدای مرغهای دریایی و پرستوها و صدای بازار رشت را هم در آلبوم روی موسیقی قرار دهیم.
برای اجرای موسیقی این فیلم من از سه گیتاریست، یک نوازنده ویولن، یک نوازنده ویولنسل و یک نوازنده کلارینت استفاده کردم. بردیا کیارس(ویولن و ویولا) و مجید اسماعیلی (ویولنسل) ما را به صدادهی یک کوارتت زهی رساندند و هومن نامداری نیز نوازندگی کلارینت را به عهده گرفت. همچنین مهرداد پاکباز ( گیتار کلاسیک)، احسان صدیق ( گیتار الکتریک) و بابک مبشر (گیتار آکومپانیمان) در اجرای قطعات موسیقی فیلم هم ما را همراهی کردند.
در مصاحبه ی دیگری که با کریستوف رضاعی انجام داده ایم میخواهیم دلایل موفقیت موسیقی این فیلم را از زبان خودش بشنویم:
موسیقی فیلم در سینمای ایران در سالهای اخیر با افت کیفیت چشمگیری مواجه شده است. ما در سالهای گذشته شاهد موسیقی های زیبا و فاخری در سینمای ایران بودیم که نمونه اش موسیقی فیلمهای « از کرخه تا راین » یا « بوی پیراهن یوسف » بوده است. اما در چند سال اخیر این روند، کیفیت سابق خود را از دست داده. با اینحال در مورد فیلم « در دنیای تو ساعت چند است؟ » بار دیگر شاهد موسیقی تاثیرگذاری هستیم که در ذهن مخاطب باقی می ماند. سوالم این هست که چه عواملی باعث شد تا موسیقی فیلم « در دنیای تو ساعت چند است ؟ » ماندگار شود ؟
شما فکر نمیکنید برای اینکه بگوییم موسیقی این فیلم ماندگار است یا که خیر ؟
من فکر میکنم استقبال بسیار خوبی که برای تهیه دیسک موسیقی فیلم انجام شده نشانگر جذابیت این اثر است.
اتفاقا من خیلی اعتقاد دارم به گذشت زمان برای ثابت کردن حس خوب موسیقی که بتواند تبدیل به اثری ماندگار شود، ولی همانطور که گفتید استقبال بسیار خوبی از این موسیقی بعمل آمده. من فکر میکنم تعادلی که در ساخت فیلم « در دنیای تو ساعت چند است ؟ » اعم از تصویر،نور، دکور، بازی ، مونتاز و البته موسیقی وجود داشت، به حدی هماهنگ بود که می توان گفت این یک اتفاق کلی است که در این فیلم افتاده و واقعا نمی دانم بصورت مجزا می شود موسیقی فیلم را تاثیرگذار نامید یا خیر.
شاید بهترین دلیلم برای گفتن چنین جمله این باشد که از شما در سالهای گذشته موسیقی متن فیلم « کنعان » نیز بصورت دیسک منتشر شده بود اما با استقبال چشمگیری مواجه نشد اما در مورد « در دنیای تو ساعت چند است ؟ » بصورت برعکس ، این اتفاق افتادع.
البته آلبوم موسیقی فیلم « کنعان » 4 سال بعد از اکران خود فیلم منتشر شد و شاید این وقفه یکی از دلایل این اتفاق بود. اما واقعا نمی دونم چرا. من همیشه سعی می کنم هنگامی که در حال ساخت موسیقی یک فیلم هستم، به شخصیت و خواسته کارگردان نزدیک شوم چراکه هر کارگردانی بهرحال بخشی از وجودش در اثری که می سازد وجود دارد؛ مخصوصا فیلم « در دنیای تو ساعت چند است ؟ » که حتی بخش هایی از دوران جوانی آقای یزدانیان در این فیلم وجود دارد. من افتخار این را دارم که مدتهاست با آقای یزدانیان دوست هستم و شناخت خوبی از اخلاق و شخصیت ایشان دارم و فکر میکنم این باعث شده تا بتونم به چیزهایی که می خواست نزدیکتر باشم.
بعلاوه اینکه خودم هم سعی می کنم با کمال صداقت بهترین کار خودم را برای ساخت موسیقی یک فیلم انجام دهم.
متاسفانه در سینمای ایران بازه زمانی بسیار محدودی را برای ساخت موسیقی فیلم در نظر می گیرند که منجر به خلق اثری نه چندان با کیفیت می گردد؛ مانند بازه ای ده روز که به آهنگساز مهلت ساخت موسیقی یک فیلم داده می شود! شما برای ساخت موسیقی فیلم « در دنیای تو ساعت چند است ؟ » آزادی و مدت زمان لازم را در اختیار داشتید و در هیچگونه تنگنای زمانی قرار نگرفتید ؟
خیر. در مورد این فیلم فضای بسیار خوبی حاکم بود. اما بله ، بطور کل متاسفانه این اتفاق می افتد. مثلا فیلمسازان ده روز قبل از تدوین نهایی می خواهند موسیقی فیلم ساخته شود یا اینکه حتی ده روز قبل از اکران می خواهند تا موسیقی را بسازیم و برای ارسال و میکس آماده کنیم! این به نظر من کاملا اشتباه است و نشان دهنده این است که موسیقی برای بسیاری از فیلمسازان ایرانی در درجه 5 یا حتی آخر وجود دارد و به نظرم بهتر است که حتی در این شرایط اصلا موسیقی فیلم وجود نداشته باشد!
این قضیه باعث جلوگیری از هماهنگی تصویر و موسیقی در فیلم می شود. یکی از سخت ترین کارها هنگام آهنگسازی شناخت متن و شناخت تفکر کارگردان است. شما وقتی به اثری مسلط باشید می توانید موسیقی بهتری بسازید. من فکر میکنم تعامل کارگردان و آهنگساز می تواند منجر به خلق موسیقی بهتری برای یک فیلم شود.
آیا این تعامل بطور کامل بین شما و آقای یزدانیان وجود داشت ؟
بله این تعامل کاملا در مورد من و گروه سازنده « در دنیای تو ساعت چند است؟ » برقرار بود. چراکه در آن سکانسی که در فیلم بازی کردم باعث شد تا بیشتر در فضای فیلم قرار بگیرم. بعلاوه اینکه من دوستی نزدیکی با آقایان یزدانیان و مصفا و خانم حاتمی دارم و این باعث شد تا به درک بهتری از آنچه که می خواستم بسازم برسم.
جناب رضاعی، در ساخت موسیقی فیلم « در دنیای تو ساعت چند است ؟ » ما شاهد اجرای موسیقی های قدیمی و مشهور جهان از جمله قطعه معروف اسوالدو فرز به نام « quizas » می باشیم که در این فیلم به زبان گیلکی اجرا شده است. این موسیقی در نیم قرن اخیر با اجراهای متفاوتی در زبان های دیگر، بازخوانی شده که که در برگردان انگلیسی آن با نام « Perhaps » به چند اجرا رسیده است. یا همچنین موسیقی « لیلا جان » که فکر میکنم متعلق به دهه ی 60 و اجرای دالیدای فرانسوی باشد …
بله اجرای دالیدای این موسیقی مشهور است اما این اثر در دهه های گذشته هم خوانده شده.
بله. سوالم این هست که چه شد که تصمیم به اجرای ملودی های غربی با زبان گلیکی در فیلم « در دنیای تو ساعت چند است ؟ » گرفته شد. در واقع کریستوف رضاعی چقدر در اجرای این ایده دخیل بوده است ؟
اصلا دخیل نبوده ( خنده ) و تنها به عنوان تنظیم کننده دخیل بوده. اینا واقعا خط داستان فیلم هستند یعنی قطعاتی بوده که خیلی حساب شده برای فیلمنامه آقای یزدانیان کار شده بود و باید بگم قطعاتی بود که حتما می بایست از آن استفاده می شد. ولی بهرحال این قطعات به من کمک کردند برای انتخاب ارکستراسیون این کار که بر مبنای گیتار است و در کنارش برخی قطعات ارجینال نیز برای فیلم ساخته شد.
این فیلم با توجه به حال و هوای دورگه اش که بخشی از آن فرانسوی می باشد، نیازمند موسیقی بود که تعلقی هم به آن کشور داشته باشد. شما در ساخت موسیقی فیلم به دهه های 30 تا 60 فرانسه رفته اید و متناسب با آن دوران قطعاتی را با آن حال و هوا اجرا کردید مثل جانگو رینهارت و مجز مشی. در مورد هماهنگی تم فرانسوی فیلم « در دنیای تو ساعت چند است؟ » چطور عمل کردید ؟
بله درسته. این قطعات انتخابی است که مثلا از سبک اجرای جیپسی جز « چشم سیاه » ریندو رینهارت برگرفته شد و اشاره هم می کنم به موسیقی از شاعر فرانسوی به اسم لئو فقهِ به نام اوِک لِ تمس (avec le temps ) که یک اشاره خیلی کوچیکی کردم از این موسیقی در بخش کابوس. من فکر میکنم این موسیقی ها جزو رپرتور جهانی هست یعنی متعلق به همه است. چون بارِ احساسی که در این ملودی ها وجود دارد به نوعی با همه افراد در اقصی نقاط دنیا صحبت می کند؛ چه ما گلیک زبان باشم، چه فارس زبان باشیم ، چه فرانسوی زبان و چه کوبایی. استفاده از گیتار هم به این دلیل بوده که گیتار ابزاریست که در زبان جهانی برای مفهوم انتقال شاعرانگی به کار می رود.
شما حضور کوتاهی هم در فیلم در نقش آنتوان دارید. ما هرگز کریستوف رضاعی را در مقام بازیگر به یاد نداریم اما اینبار با یک پیپ می توانیم او را در فیلم ببینیم! تجربه بازیگری برای شما چطور بود ؟
بله کریستوف بازیگر نبوده هرگز ( خنده ) به نظرم یکی از شاهکارهای آقای یزدانیان در ساخت « در دنیای تو ساعت چند است ؟ » این بود که از ابتدا فیلمنامه را با توجه به شخصیت بازیگران نوشته بودند نه اینکه فیلمنامه نوشته شود و سپس به سراغ بازیگران بروند.
در واقع نقش ها بصورت مختص نوشته شده بود.
بله واقعا. من فکر میکنم چون دوستی قدیمی با آقای یزدانیان داشتم، به نظرم در فکرش بوده که از من به عنوان بازیگر در فیلم استفاده کند…
اما مثل اینکه تجربه بسیار خوبی بوده ؟
بله بله خیلی!
ظاهرا قرار نبود در ابتدا شما به عنوان آهنگساز در فیلم حضور داشته باشید و فقط به عنوان بازیگر سر صحنه رفتید!
بله آقای یزدانیان معتقد بودند که فقط ترانه هایی که قرار بود آقای رخشا آنها را اجرا کند به عنوان موسیقی فیلم در نظر گرفته شود. برای همین زمانی که من به محل فیلمبرداری رفتم اصلا صحبتی در مورد اینکه من موسیقی فیلم را بسازم انجام ندادیم تا اینکه در زمان پس از تولید، به این نتیجه رسیدند که بهتر هست موسیقی بیشتری در فیلم باشد که من سازنده آن شدم.
تصاویری از فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟
کلیپ فیلم در دنیای تو ساعت چند است
موسیقی فیلم در دنیای تو ساعت چند است
ترانههای آلبوم سروده «ماکان اشگواری» و «جهانگیر سرتیپ پور» است و «ماکان اشگواری» و «روزبه رخشا» در آن خوانندگی کردهاند. «بابک امیر مبشر»، «مهرداد پاکباز»، «احسان صدیق»، «بردیا کیارس»، «هومن نامداری» و «مجید اسماعیلی» در این اثر نوازندگی کردهاند. به گفته «کریستف رضاعی» آهنگساز «در دنیای تو ساعت چند است»، پیانو نقش اصلی را در سازبندی دارد و تم های این ساز حکایت از رهایی شخصیتها دارند.