افتتاح حساب در ترکیه
اخبار بازیگران

تیپ جنجالی همسر بهرام رادان در آفریقا

مینا مختاری، طراح لباسی که سال گذشته با بهرام رادان ازدواج کرد، این روزها در آفریقای جنوبی وقت می‌گذراند و تصاویری از استایل جدیدش در این کشور را در صفحه اینستاگرامش به اشتراک گذاشت.

تیپ همسر بهرام رادان

تیپ همسر بهرام رادان

تیپ همسر بهرام رادان

بیوگرافی بهرام رادان

ازدواج بهرام رادان با یک بلاگر

بهرام رادان که این روزها در نقش ناصرالدین شاه در نمایش خانگی جیران به خوبی درخشیده است، با بروز کردن صفحه اینستاگرامش و انتشار عکسی دو نفره خبر ازدواجش را منتشر ساخت و به شایعات مربوط به ازدواج خود پایان داد.

مادرش تا همین چند وقت پیش می گفت ازش دلخور هستیم و دوست داریم زودتر ازدواج کند و ما هم بچه هایش را ببینیم ولی هنوز قانع نشده است

رادان هم در پاسخ به این دلخوری می گفت: فعلا برنامه اى براى رفع این دلخورى ندارم ، شاید کمى رازیانه دم کرده موجب التیام موقت این دلخورى بشود

انتشار خبر ازدواج

در نهایت بهرام رادان روز 13 فروردین 1401 خبر ازدواج خود با همسرش مینا مختاری فشن بلاگر و از طراحان لباس شناخته شده در فضای مجازی را رسانه ای کرد

بعدا مشخص شد آقای بازیگر از سه سال قبل با این خانم در رابطه عاشقانه ای بود و در نهایت تصمیم به علنی کردن رابطه خود گرفتند

بهرام رادان در روز 13 فروردین (13 بدر) ویدیویی کوتاه و عاشقانه همراه خانمی را در اینستاگرام خود منتشر نمود و نوشت:

سیزده تون بدر

سال جدید پر از عشق

همسر بهرام رادان، مینا مختاری اینفلوینسر و از مزون داران معروف و طراحان لباس است.

بهرام رادان و مینا مختاری به تازگی به آفریقا سفر کرده اند و تصاویری از خودشان را در حیات وحش این کشور منتشر کرده نموده اند.

بهرام رادان و همسرش مینا مختاری

مینا مختاری یک فشن مدل است. او بلاگر معروف اینستاگرام است.مینا مختاری دوست دختر بهرام رادان بود اما در رسانه ها منتشر نشد و مدتی مخفیانه بود، تا اينكه امروز بهرام رادان با پستي كه در صفحه اينستاگرام خود منتشر كرد خبر ازدواج خود را با مينا مختاري تاييد كرد.
در رسانه های بسیاری منتشر شد که مینا مختاری به ترکیه رفته و ایران را ترک کرده است اما طبق گفته هاي خودش او وطنش را دوست داشته و قصد مهاجرت ندارد.

مینا مختاری در اینستاگرام فعالیت بسیاری می کند و افراد زیادی را جذب خود کرده است. وی حدود 249 پست دارد و 375 هزار فالوور را از آن خود کرده است. مینا مختاری در شهر تهران به دنیا آمده و اکنون در تهران زندگی می کند. در هیچ رسانه ای سن این فشن دیزاینر منتشر نشده اما اینطور که پیداست سن او کمتر از ۲۵ نیست و به نظر می آید بین ۲۵ تا ۳۲ سال دارد.

صفحه اینستاگرام مینا مختاری همسر بهرام رادان

صفحه اینستاگرام مینا مختاری همسر بهرام رادان

در بیوگرافی بهرام رادان آمده است وی متولد 8 اردیبهشت 1358 در تهران از بازیگران مرد ، خواننده و تهیه کننده موسیقی ایرانی است.بیوگرافی بهرام رادان بازیگر و همسرش + زندگینامه

در ادامه بیوگرفی بهرام رادان میخوانیم : بهرام در 15 سالگی به مدت یک سال به آمریکا رفت ولی نتوانست آنجا بماند و تصمیم به بازگشت گرفت.

وی در مدارس فرهنگیان و هجرت و برهان تحصیل کرد. بهرام در رشته انسانی دیپلم خود را گرفت و در سال 77 در کنکور شرکت کرد اما در رشته مورد علاقه خود قبول نشد و تصمیم گرفت به خدمت سربازی برود.

بعد از 5 ماه او نام خود را در لیست قبول‌شدگان رشته مدیریت بازرگانی دید و به همین علت سربازی را نیمه تمام رها کرد و علی رغم کارهای زیاد موفق به اخذ لیسانس مدیریت بازرگانی شد.

بیوگرافی بهرام رادان بازیگر و همسرش + زندگینامه

فارغ التحصیل لیسانس رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه آزاد اسلامی می باشد که از 21 سالگی جلوی دوربین رفت تا اینکه با فیلم سنتوری سوپر استار شد

او در فیلم‌های فیلم‌سازان سرشناسی چون داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی و واروژ کریم‌مسیحی٬ پوران درخشنده و رخشان بنی‌اعتماد بازی کرده است.

بیوگرافی خانواده بهرام رادان

در بیوگرافی بهرام رادان امده است مادرش «مهین دخت سهامی»خانه دارد و پدرش «رضا رادان» سرهنگ بازنشسته قبل از انقلاب می باشد ، اصالتا از سمت پدری اهل اصفهان بوده است.بهرام رادان دارای 2خواهر به نام (ژیلا و الهام) و ۱برادر به نام (شهرام) است که هر دو در آمریکا زندگی می کنند و از بهرام بزرگتر هستند.

برادرش شهرام پزشك طب سوزنی است. شهرام 17 ساله بود که از ایران رفت. او ابتدا به سمت رشته کارگردانی رفت ولی بعد از مدتی دید آنجا شرایط خاصی وجود دارد برای همین به طب سوزنی و طب چینی گرایش پیدا کرد و در همان رشته تحصیل کرد.

در ادامه بیوگرافی بهرام میخوانیم خواهرش وقتی ازدواج کرد به آمریکا رفت ولی برادرش در جوانی به آمریکا رفت . بهرام هم در ۱۵ سالگی به مدت یک سال به آمریکا رفت ولی نتوانست آنجا بماند و تصمیم به بازگشت گرفت. چون به ایران علاقه ی بیشتری داشت.

خواهرش دارای ۲فرزند پسر به نامهای امین و ایمان است و در لس آنجلس زندگی می کنند.

بهرام رادان در تاریخ ۲۳ خرداد سال ۸۵ به مدت یک هفته به دبی رفت. وی در تاریخ ۱ تیر ۸۵ قصد سفر به آمریکا را کرد و تصمیم گرفت که تا اواسط شهریور در آمریکا بماند و به استراحت و رسیدگی به نظرات بپردازد.

پدر و مادر بهرام رادان

نام گذاری بهرام رادان

در بیوگرافی بهرام رادان در مورد ماجرای نامگذاریش مادرش میگوید : روزی که بهرام به دنیا آمد، پدرم که خدا بیامرزدشان برای عیادت به بیمارستان آمدند و گفتند «بابا جان اگر صلاح می دانی اسم پسرت را بهرام بگذار.» البته این اسم در ذهن خودم هم بود ولی چون ایشان هم تاکید کردند دیگر تردیدی نکردم. البته متاسفانه پدرم تنها 10 روز بعد از تولد بهرام از دنیا رفتند، اما حتی کادوی تولدش را هم دادند.
بهرام رادان در کودکی

ماجرای ورود بهرام رادان به کلاس بازیگری

در ادامه بیوگرافی بهرام رادان او در مورد ماجرای بازیگر شدنش میگوید: بعد از خدمت سربازی وقتی 21 ساله بودم بین آگهی های روزنامه دنبال یک شغل مناسب می گشتم تا اینکه چشمم به آگهی کلاس های بازیگری هیوا فیلم خورد

گوشی را برداشتم و زنگ شدم و بعد هم خیلی سریع سر از کلاس ها در آوردم.

بهرام رادان در سنین نوجوانی

سبک بازیگری متفاوت

رادان چند سال است در سینمای ایران حضور دارد. سبک بازی اش به جریان اصلی بازیگری در سینمای ایران مربوط نیست. سرد است و درونگرا. سردی و خونسردی چهره اش اما فرصتی است برای نوع دیگری از بازی. برای استفاده از فرصت هایی که آن گروه تماشاگرپسند بازیگران مرد از آن محروم هستند. برای نمایش ناگهانی طنز، کینه و یا خشمی ناگهانی.

او در این دسته بندی همتایانی مثل محمدرضا فروتن و پیمان معادی دارد و البته علی مصفا. در این دوره طولانی حضور چند ساله، او به عنوان جوان اول سینمای ایران باقی مانده است. در اوج جوانی و در حالی که همه فکر می کردند او شکار تم و تمام سینمای تجاری است آگاهانه تغییر مسیر ظریفی داد و توانست تا امروز اعتبار دوگانه خود به عنوان بازیگر محبوب و بازیگر نخبه را حفظ کند.

در این سینما او از اوج جوانی تا سنین پختگی را طی کرده و با دقت و پشتکار از نزول جایگاه سینمایی اش جلوگیری کرده. تقریبا هرگز در جنجال های سینمایی وارد نشده است. بهرام رادان به شکل آگاهانه ای جایگاه خود به عنوان یک بازیگر محبوب سینما را می شناسد و با استفاده از تمهیدات رایج در فرهنگ غرب (که عموما در اینجا مورد توجه قرار نمی گیرند) در حفظ چهره و اعتبار خود تلاش کرده است…

او می گوید که ستاره بودن یک حرفه تمام وقت است. دیدگاهی که در هالیوود یا دنیای موسیقی پاپ طرفداران بسیاری دارد و در اینجا در ایران ممکن است هضمش کمی سخت باشد.

بهرام رادان سوپر استار سینمای ایران با کت چرم

بهرام رادان از سال 79 تاکنون در جلوی دوربین

در بیوگرافی بهرام رادان میخوانیم وی سال ۱۳۷۹ با اولین حضور سینمایی در فیلم شور عشق تنها به‌واسطه چهره‌اش شناخته شد، شور عشق به سومین فیلم پرفروش سال تبدیل شد این بازیگر در همان سال در دو فیلم دیگر به نام‌های آواز قو و آبی جلوی دوربین رفت.

سر کلاس ثریا قاسمی فیلمنامه شور عشق به من داده شد که روی نقش کیان تمرکز کنم ، نقشی که فکر می کردم دو تا دیالوگ بیشتر ندارد. غافل از اینکه یکی از دو نقش اصلی فیلم بود به این ترتیب با این فیلم سال 1379 در 21 سالگی اولین بار جلوی دوربین رفتم

بهرام رادان در فیلم شور عشق

سیمرغ اول

در ادامه بیوگرافی بهرام رادان میخوانیم: در اولین حضور سینمایی تنها به واسطه چهره اش شناخته شد؛شور عشق .اما فیلم به فیلم به دانش سینمایی خود افزود و توانست فوت و فن بازیگری را بیاموزد، تا اینکه در چهارمین نقش آفرینی اش کاندید دریافت تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد در پنجمین جشن خانه سینما شد.

بهرام رادان در فیلم سینمایی آواز قو ساخته‌ی سعید اسدی در نقش پیمان فدایی حاضر شد و برای بازی در این فیلم در پنجمین دوره جشن خانه سینما نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.

بهرام رادان در فیلم آواز قو

بهرام رادان پس از بازی در فیلم های شورعشق و آواز قو در سال 1379 در فیلم سینمای آبی به کارگردانی حمید لبخنده به ایفای نقش پرداخت. داستان آن این است که دختری به نام مهتاب (هدیه تهرانی) با جوانی به نام ارسطو (بهرام رادان) به عمد تصادف می کند و همین تصادف باعث آشنایی و درگیری آنها باهم می شود.

بهرام رادان و هدیه تهرانی در فیلم آواز قو

بهرام رادان در سال 1381 با بازی در فیلم سینمایی گاو خونی به کارگردانی و نویسندگی بهروز افخمی و تهیه کنندگی علی معلم بر اساس گاوخونی (رمان) نوشته جعفر مدرس صادقی موفق به کسب تندیس حافظ شد.

گاوخونی داستان کابوس های جوانی را حکایت می کند که خاطرات پدر مرده اش، شهر زادگاهش یعنی اصفهان و رودخانه زاینده رود او را به مرز پریشانی می رساند.

بهرام رادان در فیلم گاو خونی

شما در حال مطالعه بیوگرافی بهرام رادان در بازیگرآنلاین هستید. برای آشنایی بیشتر با فیلم های او با ما در ادامه همراه باشید.

شهرت

در بیوگرافی بهرام رادان میخوانیم شهرت او با فیلم شمعی در باد به کارگردانی خانم پوران درخشنده در سال 1382 شروع شد که با این فیلم توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول را بگیرد

بهرام رادان در فیلم شمعی در باد

فیلم سربازهای جمعه به کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی و تهیه کنندگی مرتضی شایسته ساخته سال 1382 است. بهرام رادان برای بازی در این فیلم موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از بیست و دومین جشنواره بین المللی فیلم شد. این فیلم داستان چند سرباز است که یک روز جمعه به همراه گروهبان خود به شهر می آیند. این روز تعطیل اما برای آنها حوادثی تازه در پی دارد و آنها را به نگاهی دیگر می رساند.

فیلم سربازهای جمعه در بیست و دومین دوره جشنواره فیلم فجر (1382) در بخش بهترین بازیگر نقش دوم زن (مریلا زارعی) سیمرغ بلورین مسابقات را کسب کرده است.همچنین این فیلم در دو بخش بهترین بازیگر نقش دوم مرد (بیژن امکانیان) و بهترین صدابرداری (اسحاق خانزادی) نیز کاندیدا مسابقات بوده است.

بهرام رادان در فیلم سربازهای جمعه

این بازیگر از سال ۸۲ تا ۱۳۸۵ در فیلم‌های مختلفی مانند گیلانه، رستگاری در بیست‌وهشت دقیقه، ازدواج صورتی، حکم، تقاطع، خون بازی و چهارانگشتی بازی کرد.

اوج شهرت با سنتوری

در ادامه بیوگرافی بهرام رادان آمده است اوج شهرت و افتخار این بازیگر که مسیر هنری اش را تغییر داد بازی در فیلم سنتوری نقش علی بلورچی ملقب به علی سنتوری در سال 1385 بود. این فیلم سینمایی هرگز اکران نشد و چند سال پس از پخش غیرقانونی‌اش مجوز نمایش در شبکه نمایش خانگی را دریافت کرد. سنتوری یکی از ماندگارترین فیلم‌ها و علی سنتوری یکی از ماندگارترین نقش‌های بهرام رادان به شمار می‌رود.

او برای بازی در این فیلم موفق به کسب دومین سیمرغ خود بعنوان بهترین بازیگر مرد شد.

بهرام رادان در نقش علی سنتوری

وی در سال ۱۳۸۷ پرکار بود و در فیلم‌های بی‌پولی، کارناوال مرگ، زادبوم، راه‌آبی ابریشم و تردید ایفای نقش کرد.

بهرام رادان در کنار بازیگران فیلم کنعان

رادان در سال ۱۳۸۸ فقط در دو پروژه‌ی تهران ۱۵۰۰ ساخته بهرام عظیمی و آدم کش ساخته‌ی رضا کریمی حضور داشت. این بازیگر برای اجرای نقش مازیار مافی در فیلم آدم کش برنده جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم لاداخ شد.

او در سال ۱۳۸۹ فقط در فیلم یکی از ما دو نفر ساخته‌ی تهمینه میلانی بازی کرد.

 بهرام رادان در سال ۱۳۹۰ کم‌کار بود و فقط در فیلم سینمایی پل چوبی ساخته‌ی مهدی کرم پور نقش امیر را بازی کرد.

بهرام رادان در کنار مهران مدیری

رادان در سال ۱۳۹۲ در دو فیلم نقش نگار ساخته‌ علی عطشانی و تراژدی ساخته‌ آزیتا موگویی بازی کرد.

این بازیگر در سال ۱۳۹۳ در دو فیلم آتش‌بس ۲ ساخته‌ی تهمینه میلانی و عصر یخبندان ساخته‌ مصطفی کیایی بازی کرد. فیلم عصر یخبندان به‌عنوان بهترین فیلم از نگاه مردم در سی و سومین دوره جشنواره فجر انتخاب شد.

بهرام رادان در فیلم آتش بس 2

بهرام رادان در سال ۱۳۹۴ در دو فیلم حکایت عاشقی ساخته‌ احمد رمضان زاده و بارکد ساخته‌ مصطفی کیایی ایفای نقش کرد. فیلم بارکد به‌عنوان فیلم منتخب مردم در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر انتخاب شد.

این بازیگر سینمای ایران در سال ۱۳۹۶ با مصطفی کیایی در فیلم چهارراه استانبول همکاری کرد و سال ۱۳۹۷ در فیلم‌های آشفته‌گی به کارگردانی فریدون جیرانی، سونامی به کارگردانی رسول صدر عاملی و ایده اصلی به کارگردانی آزیتا موگویی بازی کرده است.

تحصیل بهرام رادان در کانادا

در بیوگرافی بهرام رادان آمده است وی مدتی را در کانادا گذرانده است. او در سال 91 بعد از حضور در فیلم پل چوبی کنار بازیگرانی چون مهران مدیری ، هدیه تهرانی و مهناز افشار مدتی به کشور کانادا رفت و دوره شش ماهه اکتینگ را گذراند.

سپس با شیوه های حفظ دیالوگ به زبان انگلیسی در تئاتر آشنا شد و در نهایت یک فیلم مستند به نام رویای شهرت را کارگردانی کرد و در سال 92 به کشور بازگشت.

بهرام رادان خارج از کشور

مدیر برنامه بهرام رادان

مدیر برنامه ی بهرام , علیرضا باذل است که این دو در دانشگاه باهم آشنا شدند. باذل بسیار در کار مدیریت وارد است و همیشه به بهرام کمک میکند.

بهرام رادان در کنار علیرضا باذل مدیر برنامه اش

فعالیت های دیگر بهرام رادان

خوانندگی بهرام رادان

از نکات جالب بیوگرافی بهرام رادان فعالیت های دیگر او غیر از بازیگری است. رادان در یک آلبوم موسیقی نیز تحت عنوان “روی دیگر” خوانندگی کرده‌است.

عکس سیاه و سفید بهرام رادان

مدلینگ

در بیوگرافی بهرام رادان آمده است او فعالیت مدلینگ خود را با برند LG و از صنعت دیجیتال شروع کرد.

او سپس با برند لباس نیمانی وارد همکاری شد و مدتی هم با یک شرکت مخابراتی کار می کرد تا اینکه به مدت چند سال مدل اول برند چرم مشهد بود.

رویداد ورزشی

از تجربه های جالبی که در بیوگرافی بهرام رادان آمده است حضور وی در المپیک است. رادان سال 2017 از طرف سامسونگ برای حمل مشعل بازی های المپیک زمستانی 2018 به سئول کره جنوبی دعوت شد که بعد از برگزاری مراسم گفت:

حس خیلی خوب و عجیبی بود که توانستم این مشعل را حمل کنم ؛ این اتفاق برای من یک لحظه تاریخی بود

بهرام رادان در حال حمل مشعل بازی های المپیک زمستانی 2018

سفیر برنامه جهانی غذا

در بیوگرافی بهرام رادان میخوانیم در سال ۱۳۸۹ او به عنوان اولین سفیر ایرانی برنامه جهانی غذا در مبارزه علیه گرسنگی منصوب شد.

سهامدار کافه ویونا

در بیوگرافی بهرام رادان آمده است وی به جز بازیگری سهامدار کافه ویونا در ایران نیز هست.البته ویوونای مرکزی اعلام کرده که تنها یکی از شعب مجموعه متعلق به اوست. چیزی که درباره‌ی آن اتفاق‌نظر بیشتری است، کافه ۴۵ نفره پاسداران است که گفته می‌شود متعلق به شخص بهرام رادان است. البته در این کافه چیزی از اسم و پوسترهای دیده نمی‌شود و یکی از نکات جالب‌توجه این است که کشیدن سیگار حتی قبل از تصویب قانون منع سیگار در کافه‌ها در این کافه ممنوع بوده است.

اظهار نظر بهرام رادان راجع به همجنسگرایان

از نکات جنجالی بیوگرافی بهرام رادان اظهار نظر او درباره همجنسگرایان است.رادان در سال 94 در صفحه توئیتر خود قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان در کنگره آمریکا را به اندازهٔ لغو برده‌داری یک رویداد تاریخی قلمداد کرد اما پس از چند روز، طی فشارهای امنیتی موجود، احضاریه‌ها و چاپ مداوم مطالبی بر علیه وی در روزنامه کیهان، مجبور به نوشتن نامه‌ای خطاب به مدیرمسئول روزنامه کیهان شد و توئیت خود را نیز حذف کرد. پس از این بسیاری عامل نامه فرستادن وی خطاب به کیهان را تشدید فشارهای امنیتی دانستند

خصوصیات اخلاقی بهرام رادان

در ادامه بیوگرافی بهرام رادان خصوصیات خاص اخلاقی وی را میخوانیم. بهرام رادان در موقع بیرون آمدن از خانه بسیار آدم جدّی و سنگین است و اصلا به اصطلاح آدمی نیست که بی جهت شوخی کنه و بزنه زیر خنده! همیشه به هنگام بیرون آمدن از منزل چه در زمستان چه در تابستان چه در فصول دیگر با عینک آفتابی بیرون میایند که زیاد توی چشم نباشد که مردم فکر کنند که داره کلاس میگذاره یا میخواد بگه که مثلا من بهرام رادان هستم و همه به همین دلیل بیان طرفش و ازش امضا بگیرند! نه!در ضمن اصلا خودخواه نیست که بخواد بگه که من با افراد دیگر فرق دارم!چون یکبار توی کوچه با ماشینش با ماشین دیگه طوری روبروی هم قرار میگیرن که راه بسته میشه و یکی باید اوّل بره تا راه باز بشه که آن طرف مقابل رادان رو میشناسه و میگه که اوّل شما بفرمایید ولی رادان میگه خیر شما بزرگتر هستید و مقدم هستید و شما بفرمایید .

اسطوره های زندگی بهرام رادان

خب اسطوره‌ها که در جریان زندگی‌ عوض می شوند، من تا جایی‌ که یادم است بچگی‌ هایم اسطوره‌های فوتبالیست داشتم؛ داخلی اش مثلا کرمانی مقدم (البته آن زماتی که پرسپولیسی بودم!) و صمد مرفاوی و محسن گروسی (آن وقت که استقلالی بودم) است.بین‌ فوتبالیست های خارجی‌ هم همیشه دوست داشتم یورگن کلینزمن باشم! بزرگتر که شدم مثلا تو‌ راهنمایی‌ عشق بسکتبال و شیکاگو بولز و موسیقی راک هم کم کم اضافه شد.البته آن وقت ها این چیزها برای خودش تبی بود!

دوستان

از اخلاق های خاص که در بیوگرافی بهرام رادان میخوانیم این است که بهرام اصلا اهل دوست بازی نیست و سعی می کند که همیشه سرش در کار خودش باشد! حتی دوستان سینمایی خیلی خیلی محدودی دارد. خودش می گفت که در روزهای تعطیل اکثر اوقات در خانه می مونم و فیلم می بینم و سعی می کنم اگر هم میرم بیرون جاهای شلوغ نروم!

استقلالی

می گوید هر وقت فرصت گیر بیاورد با رفقایش فوتبال بازی می کند.در بیوگرافی بهرام رادان آمده است او یک استقلالی دو آتیشه است و هر جایی که صحبت از فوتبال و استقلال و پرسپولیس باشد سینه چاک از تیم محبوب اش استقلال طرفداری می کند

موزیک سنتی؛ خیلی کم

موسیقی سنتی علاقه ام نبود و هنوز هم چندان به این سبک گوش نمی دهم

آهنگ های سنتی را تک و توک میتوانم نام ببرم یا به خاطر بیاورم که محبوبم باشند، شاید چون به این دلیل که اصولا موزیک و فیلم توام با غم را دوست ندارم

غذای مورد علاقه

مادر بهرام رادان می گوید او کلا دستپخت من را دوست دارد ، البته همه دستپخت مادرشان را دوست دارند، بهرام هم مثل همه . بهرام همه غذاهای خوشمزه را دوست دارد ولی مثلا قرمه سبزى را بدون لوبیا ترجیح میدهد.

ستایش از وثوقی

رادان متن زیر را در اینستاگرام خود خطاب به بهروز وثوقی نوشت :

بهروز خان، وقتی پس از چهار دهه ممنوعیت، هنوز ورد زبان همه هستید، وقتی پس از این‌ همه دوری هنوز در قلب مردم جای دارید

از صمیم قلب آرزو می‌ کنم روزی برگردید به وطن و به آغوش مردمی که با وجود تمام ممنوعیت‌ ها عاشقانه دوست‌ تان دارند

شما گنجینه با ارزشی هستید که نفس کشیدن‌ تان برای هنر این سرزمین نعمت است

بهرام رادان و بهروز وثوقی

شما در حال مطالعه بیوگرافی بهرام رادان در بازیگرآنلاین هستید.برای مشاهده تصاویر وی با ما در ادامه همراه باشید.

اهل نوستالژی نیستم

من انسان نوستالژیکی نیستم با اینکه بگوییم آن زمان های قدیمی خیلی بهتر بود و خوش می گذشت و امروز روزگار بدی است مخالفم

بدبینی به حال و آینده ، انرژی و نشاط زندگی را در انسان می کشد.

مهاجرت از ایران

بهرام رادان در پاسخ به سوالی مبنی بر این‌که چرا وارد دنیای هالیوود نشده گفته است: آنقدر ساده نیست، پیشنهاداتی که می‌شود باید از همه نظر بررسی کنی چون ما با معیارهای ایران کار می‌کنیم.

وی در ادامه افزوده است: من هیچوقت نرفتم که برنگردم! خیلی‌ها رفتند که اینجا ستاره بودند و بازیگری موفق، ولی در دنیای بزرگ سینمای جهان غرق شدند و دیگر آنقدر ستاره نیستند که در دیار خود بودند.در کشور خودت یک شاه ماهی هستی در یک رودخانه ولی در غربت و هالیوود یک ماهی هستی در یک اقیانوس.

البته ترس از این ماهی شدن در اقیانوس ندارم، اگر یک پیشنهاد خوب با معیار‌های ایرانی بودنم وجود داشته باشد قبول می‌کنم.انتخابم برگرفته از فکر دقیق و همه جانبه نبود

مصاحبه و گفتگو با بهرام رادان

برای آشنایی بیشتر با بیوگرافی بهرام رادان و ویژگی های اخلاقی او در این مصاحبه ی جذاب در ادامه با ما همراه باشید.

شما از معدود بازیگرانی هستید که از اولین فیلم‌تان، شور عشق، به عنوان چهره دیده شدید و اولین نقش‌تان یک نقش کاملاً جوان‌اولی بوده است. وقتی کارتان را شروع کردید چه‌قدر نسبت به این موقعیت آگاه بودید؟ این شهامت که نقش اول باشید و بار یک فیلم را به دوش بکشید از کجا در شما پیدا شد؟ اصلاً به این مسأله فکر می‌کردید؟

روزهای اول که برای شور عشق انتخاب شدم نمی دانستم نقش اولم. آن زمان بازیگرانی مثل ابوالفضل پورعرب،محمدرضا فروتن و فریبز عرب‌نیا مطرح بودند و بهترین نقش‌های فیلم‌ها را بازی می‌کردند. فکر می‌کنم‌ قرمز تازه اکران شده بود و  فیلم و بخصوص  نقشی که محمدرضا بازی کرده بود روی نگاهم به سینما و بازیگری تاثیر گذاشته بود،؛ یک جورهایی برایم راسکول نیکوف را تداعی میکرد.

با این‌که ضدقهرمان بود، عصیانی را داشت که در پی اش بودم .روزهای اول ورودم بیشتر با هیجان زرق و برق ظاهری سینما همراه بود تا حس جوان اولی،این‌ها همه اتفاقاتی بود که در طی زمان و بتدریج به وجود آمد. یعنی  آمدم و وارد گود شدم و باقی اتفاق‌ها به دنبالش آمدند. در اولین قدم ملاقات با مخاطبم، شورعشق در تابستان ۱۳۷۹ اکران شد و بلافاصله  در شهرستآن‌های مختلف‌ رکورددار فروش شد، با این اتفاق دنیای شهرت برایم آغاز شد و مرا  بیشتر نسبت به سینما کنجکاو کرد.

 هیجان داشتید؟

نه، واقعاً آن قدرها هیجان‌زده نبودم. ماجرا به این شکل بود که مثلاًروزنامه‌ها می‌نوشتند‌ شور عشق پرفروش‌ترین فیلم سال در مشهد شد. چون‌ شور عشق اول درشهرستآن‌ها اکران شد وبعد به تهران آمد.و این مرا کنجکاو میکرد درباره این حرفه و مخاطبینم که بتدریج جزوی از زندگی حرفه اییم شدند، بیشتر بدانم.البته یک سری اتفاق‌ها هم افتاد که باعث شد آن حباب کاغذی غرور در آن ابتدا ساخته نشود؛ لااقل برای من. این قبیل اتفاق‌ات، احساسات و شور بوجود آمده در منرا متعادل می‌کرد.‌ شور عشق  فروش عجیب‌وغریبی کرد. یادم هست آن سال بیش‌ترین فروش را در اکران شهرستآن‌ها داشت و در تهران سومین فیلم پرفروش شد؛ سومین فیلم در تهران آمار  خیلی خوبیبود. فکر کنید آن سال‌ سگ‌کشیآقای بهرام بیضایی اکران بود؛ اولین فیلم بیضایی بعد از ده سال در صدرفروش قرار داشت با کلی بازیگر اسمی. در مقابل ما بودیم،شورعشقو دو بازیگر ناشناس. بعد گروهی از منتقد‌ین ‌آمدند یک چیزیبه اسم زرشک زرین به فیلم ‌دادند.

الان با خودم فکر می‌کنم اگر به جای این مسیر این طور می‌شد که این فیلم هم مورد اقبال مردم واقع می‌شد، هم مورداقبال منتقدان قرار می‌گرفت و هم مثلا  بازی من دیده می‌شد، شاید در همان شروع کار نابود می‌شدم.انتظارات بالامیرفت و قدرت کنترلش از توانم خارج میشد،برای همین فکر کنم بهتر همین شد که به‌تدریج همه چیز به وجود آمد. یعنی ما به‌تدریج آمدیم، دیده شدیم و ماندیم به هر حال در آن سالها رضا گلزار با سام و نرگس آمد که فکرکنم یک سال بعد از شور عشق اکران شد، همان وقتها  شهاب هم با رخساره آمد.

البته شهاب حسینی آن موقع بیش‌تر تلویزیونی بود. درخشش شهاب در سینما در دهه هشتاد شروع شد.

فکر کنم حامد هم بعد از ما آمد. البته نه،حامد همان سالها یک فیلم داشت به اسم‌ آخر بازی که آقای همایون اسعدیان ساخته بودو برای همان هم نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.

حامد بهداد اولین جایی که دیده شد همان نقش مکمل فیلم‌ بوتیک بود و سریال‌ صبح روزی که متولد شدم.

آن موقع بود که کم‌کم مسئولیت ایجاد شد. بخصوص برای من .چون آدمی بودم و هستم که نقد‌ها را می‌خوانم و پیگیرنظر‌ها هستم. دلمنمی‌خواست به قولشما آن جوان‌اول الکی کهآمده به‌واسطه چهره‌اش شهرت پیداکند باشم. بیش‌تر دنبالمحبوبیت ومقبولیت بودم. برای همین بود که از فیلم هفتمم (گاوخونی) تا فیلم هفدهمم(سنتوری)سراغ امثال بهروز افخمی(دو بار) و رخشان بنی‌اعتماد(دوبار) وپوران درخشنده ،سیروس الوند، مسعودکیمیایی(دوبار)،ابوالحسنداودی و داریوش مهرجویی رفتم. یعنی با این‌که نقش‌ها گاهی خیلی متفاوت بودند باز سعی می‌کردم تجربه‌شان کنم تا آن قالب جوان اولی را بشکنم. تلاش کردم تعادلی را بین کارهایم به وجود بیاورم و به یکسمت خم نشومو تصور میکنم دریافت دو سیمرغ در این مدت نشان داد که به بیراهه نرفتم.

در این فرایند آن‌چه در مورد شما خودنمایی می‌کند، شاید در مورد همه بازیگرانی که باهوش‌ترهستند و دغدغه دارند صدق می‌کند، دغدغه انتخاب است. یعنی از همان ‌شور عشق به بعد به نظر می‌آیدکه روی انتخاب‌ها تأمل می‌کردید. شاید بعضی‌ها درست هم درنمی‌آمده یا آن چیزی که فکر می‌کردید نمی‌شده.چه‌گونه فیلم به فیلم خودتان را شناختید؟ سلیقه خودتان را چه‌گونه پیدا کردید؟ چگونه بهرام رادان را ساختید؟ چون این طور که مشخص است تفاوت‌هایی بین این شمایل با شمایل روز اول به وجود آمده و شناخت شکل گرفته است.

جواب این سؤال خیلی سخت است چون همه چیز مرحله به مرحله ساخته شد. مثل شمایل یک مجسمه یا تکه های یک پازل، شما مرحله به مرحلهبا ابزاری که در اختیار دارید آن را درست می‌کنید. من همیشه به هنرپیشه‌های نسل جوان‌تر هم می‌گویم که شمانباید بنشینید منتظر که فلان کارگردان بزرگ سراغ‌تان بیاید. شما با توجه به پیشنهاد‌هایی که داریدبهترین انتخاب را می‌کنید. من‌ بدترین فیلمهایم هم بهترین انتخابهایم بوده در زمان خودش.درست یا غلط، آن موقع تصوری داشتم و افقی رامیدیدم و بدنبالش رفتم.

بعد از‌ شورعشق ، آبی را کار کردم چون ستاره‌ای به اسم هدیه تهرانی کنارم بود که می‌دانستم باعث می‌شود این فیلم دیده شود. بعد  ساقیرا کار کردم، فکر می‌کردم تنها کسی هستم که بار فیلم را به دوش میکشد و برایم چالشبود. بعد  آواز قو را بازی کردم چون فکر می‌کردم نقش پیمان فدایی، عصیانی که می‌خواستم فریاد کنم را داشت. بین همین چهارتادوتا آن وسط دیده نمی‌شود، بعد یک‌دفعه‌ آواز قو دیده می‌شود.

به هرحال هر زمان شرایط خودش را دارد.  سال ۸۰ بیشتر در دفتر‌ پویافیلم کار ‌کردم و دلم می‌خواست فعال تر باشم.فیلم موفق‌ آوازقو و بعد‌رز زرد را داشتم، بعد عطش را کار کردم، وقتی عطشم برای دیده شدن فروکش کرد، تغییر مسیر دادم . منظور این است که ؛هدف؛  چیزی نبوده که از قبلفکر شده باشد و من فقط اجرایش کنم، تکه‌تکه های پازلی بوده که هر تکه‌اش را با توجه به امکانات، هوش، توان، استعداد و شانسی که در هر زمان داشتم ،مهیا میکردم و کنارهم می‌چیدم.

حالااین‌که تا چه حدموفق یا تا چه حد ناموفق بودم، قضاوت ش بحث دیگریست ، ولی من تمام تلاشم را در آن زمان کرده ا م. اگر با علم، تجربه و سواد الانم برگردم به روز اول و دوباره بخواهم آن مسیر را طی کنم، خیلی از آن کارها را انجام نمی‌دهم یا خیلی از کارهایی را که نکردم انجام می‌دهم. هرچند به نظرم آن کار‌هایی که کردم و موفق نبودند هر کدام درسی داشتند که بعد‌ها توانستند  کمکم کنند.

فرایند آگاهی از کجاآغاز شد؟ از کجا بهرام رادان واقف شد به موقعیتی که دارد؟ به تصویری که می‌تواند باشد؟ و این‌که هدفمند بودید و آمال و آرزو‌هایی داشتید یا نه؟این ارتباط با مخاطب و پرسونایی که الان از بهرام رادان شکل گرفته چه‌قدرنتیجه تصمیم‌ها و آگاهی خود شما بوده؟

همان طور که گفتم روزاول تصویری قطعیوجود نداشت. پازل‌ها روی  صفحه سفید کم‌کم چیده شد و هم‌چنان هم دارد چیده می‌شود. نمی‌شود آدم یک قالب را برای خودش در نظر بگیرد وبه سمت آن قالب برود چون آن قالب میبایست در زمآن‌های مختلف وبا تغییر مخاطبان، تغییر شکل پیدا ‌کند و کامل‌تر ‌شود.

مخاطباصلی سینما گروه سنی هجده تا سی‌وپنج سال است.این به این معنا نیست  که کم‌تر و بیش‌تر از این سن‌ین مخاطب نیست،کم‌تر و بیش‌تر از این باره سنی، سینما برایش به اندازه این‌ها مهم نیست. خیلی از مردم وقتی سن سی‌وپنج سال رارد می‌کنند به علتشرایط و گرفتاری‌های زندگی،تشکیل خانواده، کار و… کم‌تر به سینما بها می‌دهند و همین طور کسانی که زیر سن هجده سال هستند چون اکثراً دانش‌آموز هستند وسرشان به درس و مدرسه گرم است و اختیار رفت‌وآمدشان با والدین‌شان است، هنوز جزو هواداران جدی سینما به حساب نمی‌آیند. اینگروه هجده تا سی‌وپنج سالی کهالان مخاطب سینما هستند با آن گروه هجده تا سی‌وپنج سال پانزده سال پیش، زمان شروع کار من،خیلی فرق کرده‌اند.

چه‌گونه مخاطب‌تان را می‌شناسید؛چه آن زمان چه الان؟

آن زمان کم‌تر شناختداشتم و بیش‌تر به اطرافخودم نگاه می‌کردم؛ الان بهلطف شبکه‌های اجتماعیبیش‌تر می‌توانم کنارشانباشم و نظرهای‌شان را بدانم. این کار کمکم می‌کند با نظرها و تفکرات و سلیقه‌شان آشنا شوم. قبلاً صرفاً از دوست، آشنا وآدم‌های دوروبرمنظرسنجی می‌کردم و جهان‌بینی من به آن‌ها و نظرهای‌شان محدود می‌شد، اماالان  گسترده‌تر شده. رشد من با مخاطبم شکل می‌گیرم.

در جلسه‌هایی که درتیم خودمان داریم، خیلی وقت‌ها این‌ها را آنالیز می‌کنیم؛ این‌که مردم الان دارند به کدام سمت می‌روند، این کار را انجام بدهیم، این کار راانجام ندهیم و… . من اصولاً به مشاوره و مشورت کردن خیلی اعتقاد دارم و تیم کوچکخودم را دارم که همیشه با آن‌ها مشورت می‌کنم. نمی‌خواهم اسم این فرایند را «علمی» بگذارم ولی می‌توانم بگویم  فکرشده ماجرا‌ها را پیش می‌بریم. این هم نیست که هر اتفاقی که از اینمسیر تفکر عبور می‌کند الزاماًبه موفقیت ختم شود؛ موضوع این است که به آن فکر کردیم و اتفاقاتی که بعد می‌افتد را می‌توانیم تاحدودی پیش‌بینی کنیم.هرچه‌قدر کهبخواهید در یک جایگاه بمانید، حضورتان، حرف زدن‌تان، سکوت‌تان، بیش‌فعالی‌تان، کم‌فعالی‌تان و همه این‌ها باید حساب‌شده باشد. یعنی زمانی احتیاج است که شما سکوت کنید، زمانی احتیاج استحرف بزنید، زمانی حضور پیدا کنید و زمانی حضور نداشته باشید.

در سینمای دنیا، بین چهره‌های جوان‌اول و قهرمان فیلم‌ها، همیشه کسانی بودند که در یک قالب باقی ماندند مثل جان وین، همفری بوگارت و… که همیشه در یک قالب خاص بازی کردند. اما به نظر می‌آید بهرام رادان از آن دسته بازیگرانی است که علاقه دارد نقش‌های مختلف را تجربه کند و در سال‌های شروع کار بعد از دیده شدن، به سمت آزمودن نقش‌های مختلف و اثبات توانایی‌های بازیگری‌اش رفته. چه‌قدر برای شما این مسأله اثبات توان بازیگری دغدغه بوده و چرا دغدغه بوده؟ چرا احساس می‌کردید باید ثابت شود که بازیگر توانایی هستید و می‌توانیداز پس هر نقشی برآیید؟ آن پرسونای قهرمان، عصیانگر، معترض و ناسازگار شما را به اندازه کافی ارضا نمی‌کرد؟

ارضاکننده بود ولی نکته این‌جاست که همیشهدلم می‌خواهد بعد ازاین‌که تیتراژفیلم تمام می‌شود، تماشاگر بهرام رادان را از یاد ببرد و در قالب شخصیت فرو برود. اگر این بشود من می‌توانم فکر کنمکه یک بازیگر خوب هستم. از طرفی این عبور از قالب‌های متداول و تعریف‌شده در چند فیلم اتفاق می‌افتد و بعد دوباره در فیلمی سعی می‌کنم به پرسونای آشنای خودم برگردم وهمان آدمی بشوم که خیلی‌ها به من می‌گویند: « تو خودت بودی» اما من آن را هم فکرشده انجام می‌دهم.

مهم‌ترین هدفی که دارم این است که تماشاگر هم‌زمان طی یک سال کاری، هم منِ من را ببیند و هم قالب‌های متفاوت شخصیت را؛ جدا از این‌که تا چه مقدار در هرکدام از آن‌ها موفق باشم.یعنی اگر فکر کنیم که به طور متوسط من در یک سال دو فیلم بازی کنم؛ یک فیلم را به شکست قیافه، شخصیت و نقشی که از من انتظار نمی‌رود اختصاص می‌دهم و دیگری را به همان اتفاقی که همه دوست دارند یا به آن عادت کرده‌اند.

این آزمون‌وخطا و رفت‌وبرگشت در میزان فروش فیلم‌های شما تأثیر نداشته؟ به نظر می‌آید در سال‌هایاخیر آن چهره پرفروش گذشته نیستید.

چرا ولی من هیچ‌وقت بازیگر به فروش نبودم و هیچ‌وقت قصد هم نداشته ام که بفروش باشم.  همیشه دنبال نقش‌هایی که دوست داشتم رفتم. دنبال کاراکتر بودم و دنبال درآوردن آن  خاص در کارنامه کاریخودم. هیچ وقت، هیچ جا ندیدم از من به عنوان بازیگر بفروش نام ببرند. یک فیلمم اگرفروخته، صرفابخاطر حضور من نبوده واساسا من هیچ‌وقت به دلیل این‌که یک فیلم می‌آید که بفروشد نرفتم در آن بازی کنم. یا آن کارگردان به علت این‌که بهرام می‌فروشد نیامده من را انتخاب کند.

یک سری توانایی‌های دیگر بوده. اساساً کمیت آن قدر دغدغه‌ام نیست که کیفیت هست. حتی هیچ‌وقت دلم نمی‌خواهد همهایران طرف‌دار من باشند،دلم می‌خواهد طبقه‌ای طرف‌دار من باشندکه از لحاظ فرهنگی غنی باشند. وقتی با مخاطبانم درارتباط هستم تعدادشان برایم مهم نیست، کیفیت‌شان برایم مهم است؛ این‌که از چه طبقه اجتماعی و فرهنگی و سطح سوادی هستند، این مهم است که با قوه ادراک طرفدارم باشند نه بخاطر چهره وفیزیک

به هر حال شما تصویری از خودتان ارائه دادید که ممکن است در بخشی ناآگاهانه بوده ولی مهم این است که این تصویر شکل گرفته. هیچ‌وقت فکر نکردید که این نفروش بودن می‌تواند به آن تصویرلطمه وارد کند؛ اصلاً نشانه مخدوش شدن آن تصویر باشد؟

نفروش بودن با بها دادن به کیفیت بازیگری و فیلم متفاوت است.این‌که شما می‌گویید می‌تواند تعریفه مان‌ جوا‌ن‌اول که دنبالش هستید، باشد. درعین حال  خیلی از همکارانمن نظرهای برعکس داشتند و دارند و خیلی‌های‌شان خودآگاه یا ناخودآگاه به دنبال کمیت و فروش رفتند.

بگذارید با چند مثال جلو برویم. چه در سینمای قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، نمونه‌هایی مثل فردین و ناصر ملک‌مطیعی بودند که شمایل جوان‌اولی را حفظ کردند وبه آن آسیب نزدند. مثلاً آقای ملک‌مطیعی تعریف می‌کند یک بار سر فیلمی پلیس بوده و فردین را به عنوان مجرم دستگیر می‌کند.در ‌فیلم‌نامه به این شکل بوده که فردین می‌گوید فقط بگذار بروم مادرم را برای آخرین بار ببینم و ملک‌مطیعی باید به راننده می‌گفته برو کلانتری. وقتی موقع فیلم‌برداری که می‌رسدوقتی فردین می‌گوید فقط بگذار برای آخرین بار مادرم را ببینم، ملک‌مطیعی به راننده می‌گوید برو مادرش را ببیند.

کارگردان می‌گوید: «آقا چی می‌گی؟!‌فیلم‌نامه یک چیز دیگر است.» ملک‌مطیعی هم می‌گوید: «آقا من ملک‌مطیعی‌ام، من که نمی‌توانم نگذارم یکی مادرش را ببیند.» یعنی این شمایل این قدر در ذهن بازیگر شکل گرفته بوده و به آن آگاه بوده. در سینمای بعد از انقلاب هم نمونه‌هایی مثل محمدرضا گلزار را داریم که خیلی از این شمایل مراقبت کرده؛ از این تصویری که مردم از او به عنوان یک قهرمان جوان، شیطان و پرانرژی دارند که گره‌ های داستان به دست او باز می‌شود و مشکلات بر اساس تصمیم‌های شخصی او حل می‌شودو… . شما تا حالا به این فکر کرده‌اید که تصویر بهرام رادان را به عنوان یک آدم عصیانگر، عمیق، حساس وشکننده، همان تصویری که در آثاری مثل‌شمعی در باد و‌سنتوری می‌بینیم، حفظ کنید؟

مثال‌هایی که زدیدبه‌خصوص آقای ملک‌مطیعی، فردینو جان وین به هر حال مربوط به دوران سینمای کلاسیک هستند. اگر از مثال‌های امروزی به‌خصوص در حوزهسینمای جهانی بخواهیم اسم ببریم به نظرم بازیگری و ستاره‌سازی دیگر به آن سمت نمی‌رود که کلیشه‌ها رعایت شود؛ یعنی کلیشه‌ها مخاطب رااز خودشان خسته می‌کنند. اتفاقاًامروزه شکستن آن کلیشه‌ها است که می‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. تصور کنید شما مدت‌های زیادی در یک شکل و شمایل خاصحضور داشته باشید و بعد یک ریش بلند بگذارید و بخواهید نقش یک آدم پلید راکه مثلاً جلادعضو گروه داعش است را بازی کنید، تماشاگر اینرا  پس می‌زند. به این خاطر که شما یک تصویر را در ذهناو نهادینه کرده‌اید.

اما حالابرعکس‌اش را فکرکنید، شما بازیگری هستید که این شکست شخصیت را از ابتدا به تماشاگر نشان داده‌اید، تماشاگررا با این بار آورده‌اید، او شما را پذیرفته است؛ حالا وقتی نقش یک عضو داعش، یک آدم جلادکه سر می‌برد را بازیمی‌کنید،تماشاگران که از سالن سینما بیرون می‌آیند نه‌تنها از شما بدشان نمی‌آید که بیش‌تر هم خوش‌شان می‌آید و می‌گویند عجب نقشی را بازی کرد.

چون به این روند عادت کرده‌اند که این شکست‌ها را ببینند.آن‌ها فهمیده‌اند قهرمان آن‌ها بعضی مواقعکتک هم می‌خورد، بعضیمواقع دزد هم می‌شود، بعضیمواقع قاتل هم می‌شود، بعضی مواقع شاید اصلاً قهرمان قصه نباشد و قهرمان قصه کس دیگری باشد. این‌ها به نظرم دردرازمدت به جایگاه یک بازیگر کمک می‌کند. در نظر بگیرید بازیگری پنجاه سال سابقه بازیگری دارد. بعد ازگذشت سال‌ها فعالیت،کارنامه‌اش را جلویشما می‌گذارد.

مرورکه می‌کنید، می‌بینید که چه‌قدر خاطراتگوناگون از شخصیت‌های گوناگون،توسط این بازیگر در ذهن شما شکل گرفته و ماندگار شده است. اما در آن مواردی که شمامثال می‌زنید، بعد ازپنجاه سال کارنامه‌شان را کهمرور می‌کنید، می‌بینید که اینبازیگر همه جا یک نفر بوده. یک نفر که فقط درقالب  قصه‌های مختلف رفته. مثل همان جان وین. جان وین یک شخصیت یکسان دارد   که همیشه انتهای داستان پیروز می‌شود اما من دلم می‌خواهد کاراکترهای متفاوت را تجربه کنم؛ یک بار دزد، یک بار قاتل، یکبار جراح، یک بار خلبان و… البته نمی‌خواهم بین این دو روش ارزش‌گذاری کنم ولی من این راه دوم راانتخاب کردم.

به نظر می‌آیدشما چندان دغدغه جوان‌اول شدن ندارید و میل به لذت بردن از نقش‌های متفاوت در شما غلبه دارد.

بله، لذت این برای من بیش‌تر است. منروزی را دوست دارم ببینم که تعداد فیلم‌هایم به صدرسیده و شما صد نقش  متفاوت را بازی کرده باشم . ولی یک نوع بازیگری هم است که حتی یک بار هم تغییر نمیکند  و همیشه همان است. به خودش هم که می‌گویید مثلاًفلان نقش مال کدام فیلم‌تان است می‌گوید نمی‌دانم، چون فرقی نمی‌کند، حتی صورت هم همان صورت است، شخصیت همان شخصیت است. در دوران سینمای کلاسیک این قضیه جواب می‌داد ولی الان کم‌تر جواب می‌دهد.

ولی این تغییر صرفاًظاهری است که تازه باز هم به زیبایی تام کروز آسیبی نزده؛ فقط کمی شکسته و خسته است.

بله، اما از یادنبریم که سینما هنر بصریست، و ظاهر و تغییراتش تعیین کننده ست،باز آدم‌های دیگر را نگاه می‌کنیم مثل جانی دپ. کارنامه بازیگری‌اش را ورق می‌زنیم می‌بینیم در عین این‌که ستاره است ولی صورتش را تغییر داده، یامثلاً براد پیت و خیلی بازیگران سرشناس دیگر. به همین دلیل فکر می‌کنم که مخاطببین هجده تا سی‌وپنج سال کهروز به روز تغییر می‌کند و چیز‌های بیش‌تری از ما می‌خواهد، دیگر آن جوان‌اول‌ها را قبولنمی‌کند و از جاییبه بعد خسته می‌شود و می‌گوید چه‌قدر تو راببینم که همان آدم اتوکشیده‌ای هستی که حالا در این موقعیت تازه ای قرار گرفته‌ای. من به دنبال این رفتم ک برای ه مخاطبم تازه و سرحال بمانم،خودم همتازه و سرحال بمانم و بتوانم جواب‌گوی مخاطبباشم.

نکته اصلی بازیگری و فرقش با حرفه‌های دیگر دنیا این است که ما توسط مردم تأیید می‌شویم، بیش‌تر از آن‌که توانایی‌های‌مان مهم باشد،تأیید شدن‌مان مهم است.اگر یک بازیگر قهار باشید ولی مردم نپسندند، کنار می‌روید ودر مقابل  بازیگری که شاید ضعیفتر ازشماست ولی مردم دوستش دارند بالا می‌رود. اما در حرفه هایدیگر مثلا شما متخصص جراحی را فرض کنید که بداخلاق است و مردم دوستش ندارند ولی کارش خوب است. پیشرفت  می‌کند، مردم برایش صف هم می‌کشند.

اما خوش‌اخلاق‌ترین پزشک دنیا هم که باشید اگر کارتان خوب نباشدکسی سراغ‌تان نمی‌آید. برای مامقبولیتمردمیست کهاصل ماجرا است. اما معیار سنجش این مقبولیت روز به روز تغییر می‌کند. هیچ‌وقت تا به الان به‌خصوص در کشورما که پاپاراتزی نداریم زندگی شخصی هنرمندان برای مردم مهم نبوده ولی الان مردم به لطف شبکه هایاجتماعی می‌آیند وارد افکار هنرمندان می‌شوند، وارد زندگی شخصی شان  می‌شوند  آن‌ها را قضاوت می‌کنند و… . بنابراین هرچه‌قدر بتوانید خوراک بیش‌تری از نظر فرهنگی به مخاطب‌تان بدهید آن‌ها را می‌توانید برای خود  ماندگار‌تر کنید.

به‌خصوص در مورد ستاره‌ها، بیش‌تر شاهد آن هستیم که مخاطب به سمت زندگی شخصی آن‌هاکشیده می‌شودو آن شخصیت و چهره‌ای که از آن‌ها پشت دوربین می‌بیند برایش مهم می‌شود. به‌خصوص در دنیای امروز که هزاران امکان به وجود آمده تا این تماس مستقیم و بی‌واسطه باشد. چه‌قدر شما در این سال‌ها از این تصویر دیگری که از شما دیده می‌شودمراقبت کردید و اصلاً تصویر واقعی‌تان را در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی و اماکن عمومی و… مدیریت می‌کنید؟چون به هر حال هر آدمی ضعف‌ها و مسائلی دارد که مخاطب دلش نمی‌خواهد آن‌هارا بداند؛ حتی در پشت صحنه دوست دارد همان قهرمان روی پرده را ببیند.

مدیریت این ماجراخیلی مهم است؛ حتی زمانی که بعضی کارها را انجام می‌دهید که مردم خوش‌شان نمی‌آید. به نظرم با توجه به شبکه‌های اجتماعیهیچ‌وقت نبایدکاری کرد که مخاطب فکر کند شما در یک قالب شیشه‌ای، یخ‌زده هستید و فقط کارهای خوب انجام می‌دهید. چون مخاطب ریا را هم  می‌فهمد. بجز خط قرمزهای که هر کسی برایزندگی‌اش دارد، بقیهکارهایی که انجام می‌دهید را مردم می‌توانند ببیند، ولو این‌که دوست نداشته باشد یا خوششان  نیاید.اتفاقاً خیلی بهتر است به جای مخاطبانی که فقط و فقط با یک چشم بازی‌های شمامی  ببینند، مخاطبانی داشتهباشید که واقعیت زندگی شما را ببینند و بگویند ما فلان مسأله‌اش را دوست نداریم اما بقیه موارد را دوستداریم.

این‌جا او می‌تواند از آنمسائلی که دوست دارد دفاع کند و در مقابل آن مواردی هم که دوست ندارد موضع بگیرد.ولی لازم نیست منِ بازیگر نسبت به هر چیزی که در مقابلش موضع‌گیری اتفاق افتاده مسیرم را عوض کنم چون من هم یک انسان هستم. مخاطب عام  در ایران کم‌کم دارد به آن درجه از سواد اجتماعی می‌رسد که بازیگرهم یک انسان است و لزومی ندارد که او را در یک قالب شیشه‌ای بگذاریم و بگوییم او کار بد انجام نمی‌دهد. نه، کاربد هم می‌کند، اشتباه وخطا هم می‌کند، جریمه هم می‌شود، هزینه هم پرداخت می‌کند. هیچایرادی ندارد. ما در کنار یکدیگر داریم رشد می‌کنیم. البته به هر حال ما در همه حال نیم‌نگاه‌مان به اجتماعاست.

به هر حال دست‌وپارا می‌بندد.بر فرض شما در حالت عادی شاید یک سیگار را راحت روشن کنید اما با این وضعیت بهرام رادان نمی‌تواندیک سیگار بکشد یا حتی غذا خوردن در یک رستوران و خیلی مسائل ساده دیگر؛ آن هم امروزه که هر گوشی موبایلی امکان تصویربرداری و عکاسی دارد.

سیگار بحث دیگری است،من خودم سیگاری بودم. یکی از دلایلی که سیگار را ترک کردم همین بود که دوست نداشتم مردم من را با سیگار ببینند. الان جامعه دارد به سمتی می‌رود که مردم سالم هستند، پرانرژی هستند وانرژی مثبت خوبی دارند و ما هم می‌رویم به آن سمت.

هیچ‌وقت شده در مورد مسائل روز، صرف این استدلال موضع بگیرید که از من شمایلی در ذهن مخاطب ساخته شده پس در این مورد انتظار دارد این شمایل موضعی بگیرد یا واکنشی نشان دهد.این می‌تواندشامل مسائل مختلف باشد مثل همین مورد اخیر، ماجرای سطل آب یخ.

من سعی می‌کنم یک تعادل بین خواست درونی‌ام و انتظاریکه از من به وجود آمده برقرار کنم. هر وقت احساس می‌کنم که خودم تمایل دارم و انتظار اجتماعی هم از من وجود دارد، آن زمان با قدرت بیش‌تری آن کار را انجام می‌دهم. معمولاً وقتی انتظار اجتماعی کم هست من هم کم‌تر مایل هستم واکنشی نشان دهم. اگر هم در این موارد کاری انجام دهم یا واکنشی نشان دهم برای دل خودم است.

همین طور برعکس، اگر تمایل اجتماعی وجود داشته باشد اما میل شخصی نباشدباز هم آن تمایل اجتماعی من را به سمت انجام آن کار ترغیب می‌کند. به هر حال این مسئولیت اجتماعی، مسئولیتبزرگی است و آدم را به آن سمت می‌کشاند. برای این‌که من مسئولیت اجتماعی دارم و توفیق ما این است که مردم ما را دوستداشته باشند. خیلی باید حواس‌مان به این باشد که آدم‌هایی دوست‌داشتنی باشیم؛ ولو این‌که چهارچوب زندگی شخصی، راحتی و آرامش‌مان تحت تأثیر قرار بگیرد.

به فیلم آواز قو و عصیانگری اشاره کردید. جالب است که آن عصیانگری چیزی بوده که شما از اول هم به آن علاقه داشتید.آن عصیانگری که بعدها در نقش‌های شما در فیلم‌های‌ شمعی در باد،‌ سنتوری و… تکرار شد. چه‌قدر این انتخاب شخصی خودتان بوده و چه‌قدر با توجه به آن ویژگی‌ها و قابلیت‌های شخصیتی خودتان به این نتیجه رسیدید که در این نقش‌ها توانا‌ترهستید و بیش‌تر می‌توانید توانایی بازیگری خودتان را نشان دهید؟

من خودم سمت این نقش‌ها رفتم. شالودهنقشی که هرکس بازی می‌کند در درونش هست و توانایی‌هایش وتمایلات درونی است که او را وارد نقش می‌کند. اگر بخواهید به زندگی شخصی من به‌خصوص در دوران نوجوانی نگاه کنید اساساً آدم عاصی و همیشه معترضی بودم. شاید بعد از ورودم به سینما به دلیل این‌که این عصیان را وارد یک سری از نقش‌ها کردم، زندگی شخصی‌ام آرام‌تر شد.

آن را وارد شخصیت‌هایی کردم که بازی‌شان کردم. برای همین هم می‌توان این را به یک سری مسائل شخصی مربوط کرد. من همیشه این دز عصیانرا به اکثر نقش‌هایم اضافه می‌کردم. فکر می‌کنم این یکتمایل درونی است. چیزی در درون من وجود دارد به عنوان آدم عاصی و خسته و تنهایی کهدنبال چاره می‌گردد برای این‌که دوبارهبلند شود و دوباره حق خودش را بگیرد. این‌ها قالب‌های مختلفی دارد. ولی هیچ‌وقت دنبال این نبودم  که اجبارا این عصیان را به نقش تحمیل کنم.

اگرنقش جا داشته این عصیان را وارد کردم، اگر نه این کار را نکردم. خیلی وقت‌ها بین نقش‌هایی که کارکردم، بازیهای تختداشتم مثل نقشم در‌ راه آبی ابریشم، که حال و هوای قصه این را می طلبید. گاهی هم نقشی بوده که بعد به این نتیجه رسیدم بیش‌تر از این جاداشته کار کنم و برایش کم گذاشتم ،درباره نقش‌هایی مثل علیسنتوری یا بارز‌تر از آن نقشمدر‌ آواز قو و‌ شمعی در بادظرفیت بالقوه‌ای در فیلم‌نامه وجود داشت که سعی کردم از آن استفاده کنم و شوریدگی و عصیان رابه نقش اضافه کنم.

چه‌قدر از این ماجرا به کارگردانی که با او کار می‌کردید برمی‌گردد؟

خیلی، کلاً کارگردان کارش هدایت است و نفر آخر در تصمیم‌گیری است. اگر او تأیید نکند هیچ کاری انجام نمی‌شود.

هیچ‌وقت شده بگویید من ستاره‌ام و طرح‌های خودم را دارم و آن طرح و ایده خودتان را به ‌فیلم‌نامه یا در مرحله ساخت به کارگردان تحمیل کنید؟

نه اصلاً، ربطی ندارد. بازیگر سر صحنه  وارد نقش می‌شود و آن نقشبر اساس ‌فیلم‌نامه و طرح کارگردان اجرا می‌شود. من درکوچه و خیابان و بین مردمبازیگر هستم، سرصحنه که بهرام رادان نیستم. سر صحنه علی، اشکان، پیمان و… هستم. آن‌جا کارگرداناست که تصمیم می‌گیرد، حرف اواست که حرف آخر است؛ من می‌توانم با او بحث کنم ولی اگر قانع نشد، نشده دیگر و چون پذیرفتم کهآن کار را انجام بدهم مجبور هستم آن طور که از من خواستند بازی کنم.

در این چندسال که کار کردم به یاد ندارم برخلاف میل کارگردان کاریکرده باشم. ولو این‌که گفته باشند کار غلطی را انجام دهم، گفته‌ام که این به نظر من غلط است، کارگردان خواسته ومن آن کار را انجامش دادم. صرفنظر از اینکه بعدها به این نتیجه رسیده باشم که اشتباه می‌کردم یا کارگردانم  اشتباه می‌کرده.

جزو آن دسته از ستاره‌هایی هستید که با ستاره‌های مشهور دیگر زیاد کار کرده‌اید، محمدرضا فروتن،شهاب حسینی و… در این انتخاب‌ها ماجرا به چه صورت بوده؟ یعنی هیچ‌وقت در مرحله ‌فیلم‌نامهاتفاق افتاده که خواستار تغییر در ‌فیلم‌نامه و اضافه شدن نقش‌تان یا پررنگ‌تر شدن آن باشید؛ به‌خصوص در نقش‌های مکمل؟ کلاً در روند خواندن و انتخاب ‌فیلم‌نامه با چالش خاصی برخورد کردید؟ یعنی روند طبیعی این است که شما ‌فیلم‌نامه را می‌خوانیدیا قبول می‌کنیدیا قبول نمی‌کنید یا امکان سومی هم وجود دارد که فیلم نامه برای شما تغییر کند؟

نه برای من این طور نبوده. وقتی کاری را می‌پذیرم، پذیرفته‌ام حالا اگر قولی دادند چه انجام شده و چه نشده من زیر کار نزده‌ام. در مورداین‌که چه کسیهمبازی من باشد هیچ‌وقت نظری ندادم و همیشه از هر کسی که آمده استقبال کردم؛ هر کسیباشد، هرچه‌قدر بازیگر‌تر باشد بهتر.زمانی که دو فیلم پشت‌سرهم با شهاب بازی کردیم،‌ رستگاریدر هشت و بیست دقیقه و‌شمعی در باد، که اتفاقاً شهاب برای هر دو فیلم نامزد سیمرغ هم شد، حس خیلی خوبی داشتم و هنوز هم منتظرم دوبارهبا او کار کنم. با حامد بهداد هم کار کردم. با محمدرضا فروتن که چندتا کار داشتم.

با پولاد کیمیایی کار کردم. فکر کنم علت این‌که از پس این همکاری‌ها برمی‌آیم اول این است که کاری به کار نقش دیگرندارم. درباره نقش خودم هم به کمیت کاری ندارم و اگر هم نظری بدهم در بحث کیفیتاست. مثلاً در فیلم‌ کنعان با مانی صحبت می‌کردم که این نقش جا دارد که بیش‌تر به آن پرداخته شود و او اعتقاد داشت که نه همین کافی است و من رفتم کار کردم. می‌دانستم که این دیده می‌شود. اعتقاد داشتم که می‌شد به آن بیش‌تر پرداخته شود نه این‌که از نقش‌های دیگر کم بشود. بحث من و مانی، بحث دوتا سکانس بود، نه این‌که فکر کنیدبگویم این نقش، نقش اول بشود. می‌گفتم دوتا سکانس به این نقش اضافه شود که بیش‌تر داخل زندگی علی رضوان را ببینیم. تنها علی رضوان را داخل زندگی دیگران نبینیم، ببینیم در تنهایی‌اش چه کسیاست.امامانی مخالف بود و خب نظر کارگردان بوده و مناحترام می‌گذارم..

با کارگردان‌های قدیمی‌تر، لژنشین‌ها،چه‌طور؟به هر حال شما با کیمیایی، مهرجویی، بنی‌اعتماد، افخمی و…کار کردید. با آن‌ها چه‌طور، هیچ‌وقت از این نوع دیالوگ‌ها با آن‌ها برقرار کردید یا گفتید استاد هستند و هر چیزی که بگویند باید درسکوت انجام شود.

نه، همیشه دیالوگ بوده، دیالوگ که ایرادی ندارد. کارگردان‌های قدیمی‌تر لم خودشان را دارند، نمی‌شود گفت قدیمی‌ها می‌پذیرند، جدید‌ها نمی‌پذیرند یا برعکس. هر کدام از کارگردان‌ها لم خودشان را دارند. قدیمی‌ها یک رگ خوابدارند و باید از آن سمت با آن‌ها صحبت کرد و جدید‌ها یک نوع رگ خواب دیگر. نهایتاً کارگردان باید به این نتیجه برسد کهحرفی که شما می‌زنید ربطی بهکمیت کار ندارد و فقط به محصول نهایی که فیلم باشد فکر می‌کنید، و به این باور برسد که هر دیالوگی را می‌توان با او درمیان گذاشت.

باید به این باور برسد که این شخص دارد به نفع فیلم من صحبت می‌کند نه صرفاًبه نفع بیش‌تر دیده شدننقش خودش. یعنی موضوع این است که در فیلم‌های ماندگار‌تر حضور پیدا کنم،و  آن ماندگاری به نفع من است. شما فیلم‌های قبلانقلاب را نگاه کنید؛‌ فیلمهای بسیاری بودند که در زمان خود گیشه را ترکاندند ولی فراموش شدند، برای من ماندگاری اصل است تا این‌که در یک دورهزمانی اتفاق خاصی بیفتد و آن فیلم فروش آن‌چنانی داشته باشد و بعد هیچ‌کس یادش نیاید که‌ آن فیلم چی بود و اصلاً چه‌قدر فروخته بود. بله ترجیح این است که هر دو در کنار هم باشد، هم اقبال عمومی و هم ماندگاری، ولی این اتفاق کم پیش می‌آید. برای فیلم‌های زیادی این اتفاق نمی‌افتد.

به هر حال هر بازیگری نقشی را در ذهن دارد و همیشه منتظر است که آن نقش روزی به او پیشنهاد شود. در موردشما به چه صورت بوده؟ تا به امروز آن نقش را تجربه کرده‌ایدیا هنوز منتظر هستید که در آینده آن نقش به شما پیشنهاد شود؟

هر دو. چرا؟ چون خیلی نقش‌ها بوده کهآرزوی‌شان را داشتمو پیشنهاد شده و کار کردم. خیلی‌ها هم بوده که از قبول‌شان راضی نیستم و کاش بازی نمیکردم .در گذرزمان تمایلاتم بیش‌تر می‌شود یعنیدائماً نقش‌های بیش‌تری به ذهنممی‌آید که ایننقش هم خوب می‌شود اگر بازیکنم. نصف عشق بازیگری به همین است.

تعداد محدودی نقش نیست که بگویید از بین آن‌ها یک سری رادوست دارید بازی کنید. همین طوری هر روز نقش‌های جدیدی به وجود می‌آید، رؤیاهای جدیدی در شما به وجود می‌آید، نقش‌های تاریخی واسطوره‌ای، شخصیت‌های مدرن،شخصیت‌های مربوط بهدنیای آینده و… دنیای بازیگری زیبایی‌اش به این است که ته ندارد. اقتضای دنیای هنر است که ته ندارد. دنیاینقاشی، شعر موسیقیو… همه بی‌انتها است. یک دریای بی‌انتها است.

آن طور که از صحبت‌های شما برداشت می‌شود و کارنامه شما هم این موضوع را نشان می‌دهدبهرام رادان خیلی دغدغه جوان‌اول بودن ندارد و شاید در تلاش برای عبور از آن جوان‌اولبودن است و می‌خواهد بیش‌تر توانایی بازیگری‌اش را در ایفای نقش شخصیت‌های مختلف نشان دهد.فکر کنم شما هم این را تأیید می‌کنید. آیا این مسیری بوده که در نظر دارید؟

من کلاً از کار اول‌ جوان‌اول بودم، یعنی من را از همان اولین کاراین اتیکت جوان‌اول راروی من  گذاشتند. پس طبیعیست اگرعطش ام هم فروکش کرده باشد. زمانی هست که شما ازنقش‌های کوتاه  شروع می‌کنید و سعی می‌کنید جوان‌اول بشوید.اما   من وارد که شدم‌ جوان‌اول بودم. از دوم آذر 1378 وارد سینما شدم، شش ماه بعد که فیلمماکران شد روی جلد مجلات بودم. از یک نقش کوتاه سریال و تئاتر و… شروع نکردم تا بیایم‌ جوان‌اول بشوم که خیلی برایم جذاب باشد.

این روش در شما تناقض ایجاد نکرده؟ یعنی حالت یک بام و دو هوا پیدا نکردید؟ به هر حال، تصویر یک ستاره از شما ساخته شده و به نظر می‌آید این تصویر برای شما مهم است چون مدیریتش می‌کنیدو سعی می‌کنیداین نمای بیرونی ستاره وجود داشته باشد و در عین حال تلاش برای این وجود دارد که در محافل هنری خودتان را به عنوان یک بازیگر توانا و بازیگری که نقش‌های متفاوت بازی می‌کند مطرح کنید. هرچه‌قدر هم که منکر بشویم این دو با هم فاصله دارند. یک ستاره هم می‌تواندبازیگر توانایی باشد و می‌تواند در برخی از آثارش که با همان ویژگی‌هااست توان بازیگری خودش را اثبات کند. اما مهم‌تر از آن این است که عاشقان خودش را داشته باشد و همین طور واقعیت این است که باید گیشه را هم با خودهمراه کند. رادان می‌خواهد هم فرهاد اصلانی و پرویز پرستویی باشد و هم رضا گلزار. این دوبا هم تناقض دارد.

نه، ندارد. چرا اینطور فکر می‌کنید؟ یک مثال ماشینی میزنم. تصور کنید اتوموبیلی راکه مهترین مشخصه اش سرعت است ولی راحتی ندارد. یک ماشین دیگر خیلی راحت است ولی تند نمی‌رود. یک ماشیندیگر تند می‌رود، راحتاست، ولی امن نیست. حالا مثلا یک کارخانه اتومبیل سازی  دنبال تولید ماشینی می‌رود که هم تند می‌رود، هم امنیتش خوب است، هم راحت است. ولی سریع‌ترین ماشین دنیا نیست امن‌ترین ماشین دنیا نیست راحت‌ترین ماشین دنیا نیست ولی تمام فاکتورها را به مقدار زیاد دارد.

یعنی بهرام رادان می‌خواهد بنز باشد؟

داستان این است که من می‌خواهم فاکتورهای مهم در حرفه ام را در سطوح بالا نگه دارم در حالی که یک تعادل هم بین‌شان باشدولی  مدعی نیستم که من سوپراستارترین بازیگر ایرانم یاپرمخاطب‌ترین بازیگرهستم یا بیش‌ترین فروش باحضور من در یک فیلم تضمین شده است. اگر بخواهم یکی از این مسیرها را تا انتها برومطبیعتاً باید قید دوتای دیگر را بزنم. بنابراین ترجیح می‌دهم بین این‌ها تعادل برقرار کنم و بتوانم هر کدام را بهیک سطح کیفی استاندارد برسانم. کیفیت محصول نهایی مهم است. یک کارگردان فیلم می‌سازد که گیشهرا مال خود کند، یکی دیگر دنبال تحسین منتقدان است،  دیگری می‌خواهد اثر ماندگار برای نسل‌های آیندهبسازد. اما ایده‌آل ترکیب اینسه‌تا است، حداقل از نظرمن.

در بین جوان‌اول‌های سینمای قبل و بعد از انقلاب کدام را بیش‌تر می‌پسندید؟

در سینمای قبل و چه در سینمای بعد از انقلاب آن قدر موشکافانه بررسی نکردم که چه کسی را بیش‌تر دوست دارم ولی در کل تمایلم به آقای وثوقی بیش‌تر بوده تا فردین. به دلیل این‌که بهروز وثوقی نقش‌های متفاوتی را در آثاری چون‌ قیصر،‌ گوزن‌ها،‌سوته‌دلان و… به تصویر کشیده است و در آثار متفاوتش آن اتفاق افتاده. یعنیبیننده با شروع تیتراژ فیلم دیگر فراموش کرده بهروز وثوقی کی است و غرق نقش شده. این مهم با همه علاقه واحترامی ستکه برای مرحوم فردین قائلم.

در بین بازیگران جدیدکه وارد سینما شدند و داعیه ستاره شدن دارند به نظرتان کدام‌شانمی‌توانندجوان نقش اول سینمای این روزهای ما باشند؟ مثلاً امیرعلی دانایی یا میلاد کی‌مرام یا ساعد سهیلی یا نوید محمدزاده یا امیر جدیدی، کدام‌شان؟

تمام این دوستانی که نام بردید بازیگر های با استعدادی هستن باید دید تصمیم ها و انتخاب هایی که در ادامه مسیرشون میگیرن چقدر در پیشرفتشون تاثیر خواهد داشت. ولی می‌توانم بگویم حیف این است که این قدر بازیگر جوان مدعی کم داریم. نسل جدید ما احتیاج دارد به بازیگری که بیست‌وچهارپنج سالش باشد و بیاید جوان‌اول سینمابشود.

فکر می‌کنیداین روند به تغییر شرایط سینما برمی‌گردد؟ چون خودتان گفتید سینمای کلاسیک اقتضایی داشته و این سینما یک اقتضای دیگر و چه‌قدر بازیگرها قربانی این روزگار هستند چون الان ‌آن فیلم‌نامه‌های ستاره‌وقهرمان‌دارنوشته نمی‌شودو این‌هادر واقع نمی‌توانند بار یک فیلم را به دوش بکشند چون تقریباً چنین فیلمی وجودندارد.

چرا هست، ما هم ازروز اول ستاره وارد سینما نشدیم، همین فیلم‌ها بوده که ما رفتیم و از دل آن‌ها یک چیزی درآوردیم. ولی اگر در روز اولبگویند بیا این را کار بکن ستاره می‌شوی، نمی‌شود. چه بسا هزاران نفر خواننده و فوتبالیست و مدل و… که شهرت هماز جای دیگر داشتند، آمدند اما ستاره سینما نشدند و هیچ اتفاقی برای‌شان نیفتاد.این توانایی بازیگر است که می‌آید و از نقش نوشته‌شده روی کاغذ یک چیز دیگر درمی‌آورد. حالا در این کار بخشی هم اقبال و شانس وبخشی هم توانایی است که در کنار هم قرار می‌گیرند.

آقای گلزار در همین مجموعه گفت‌وگوهامی‌گفتند ما یک نسل دهه پنجاهی‌ها بودیم؛ من، بهرام رادان، شهاب حسینی و… که دیگر تکرار نشدیم ودر نسل جدید کسی جای ما را نگرفت. شما هم با این نظر موافقید؟

بله، درست می‌گوید. من به حرف رضا اضافه می‌کنم که یک جاه‌طلبی در مابود.

یک میل به رشد وجودداشته که انگار دیگر وجود ندارد.

هر کدام از این بچه‌ها که آمدند با نفی دیگری دیده شوند، باختند. همین‌هایی که شما ازشان نام نمی‌برید. یعنی کسانی هستند که موفقیت خودشان را در نفی دیگران می‌بینند. آنآدم، نه آن‌که هیچ‌وقت موفقنشده، اما موفقیتش را در پایین کشیدن دیگران تعریف کرده است. ولی من و رضا و هم‌دوره‌های‌مان همیشه باهم رقابت سالم داشتیم، رقابتی که همیشه همراه با احترام بوده است و این‌که اگر یکی ازما می‌رسید آن بالامی‌گفتیم ما هم برویم به او برسیم و چه بسا بالاتر ولی هیچ‌وقت نمی‌گفتیم بروم او را هم بیاورم این پایین کنار خودم بنشانم.

بنابراین منبه حرف رضا اضافه می‌کنم که فکر می‌کنم جاه‌طلب بودیم، جاه‌طلب هستیم و راضی نمی‌شویم. نمی‌توانم این را در مورد دهه پنجاه یا دهه شصت بگویم، این مربوط به نسل ما بوده. ممکن است پس‌فردا نسلی بیاید که از ما جاه‌طلب‌تر باشد و ازما بزند جلو و گرد و خاک به پا کند ولی فعلاً شاید آن جاه‌طلبی به وجود نیامده و همین‌که  در کوچه بشناسدشان راضی می‌شوند و لابدبا خودشان می‌گویند خوب است مردم ما را می‌شناسند و نمی‌دانند که این کم‌کم می‌رود کنار وچیز دیگری است که باید به وجود بیاید.

مردم خیلی باهوش هستند و بسیاری مسائل را که ما فکر می‌کنیم فقط منتقد‌ها می‌فهمند،زودتر درک می‌کنند.

بله؛ صددرصد.

جایی که باید باشیدهستید؟ از این مسیر راضی هستید؟ احساس می‌کنید راه را درست آمده‌اید؟

این‌که کجا هستم برآیند توانایی، سواد و شانسم است. ولی با آن جاهایی که دوست داشتم و دارم که باشم هنوز خیلی فاصله دارم و اگر ده سال پیش از من می‌پرسیدید که دوست داری در سال 93 کجا باشی،جایی را می‌گفتم که باجایگاه الانم قابل‌مقایسه نبود؛هنوز کار دارم تابه آرزوهایم برسم. ولی خب این بخشی از آن جاه‌طلبی است که باعث می‌شود هیچ‌وقت راضی نباشم.

چه بسا اگر در آن جایگاهی که ده سال پیش فکر می‌کردم بودم، باز هم راضی نبودم و دوست داشتم بالاتر از آن باشم. چون برای هنر هیچ انتهایی نمی‌توان متصور بود. ما هیچ‌وقت بازنشسته نمی‌شویم تا وقتی که بمیریم. شما نمی‌توانیدکارنامه یک هنرمند را بررسی کنید چون هر لحظه ممکن است خطا کند و از چشم همه بیفتد یا کاری کند که بیش‌تر دیده شود.

اینستاگرام بهرام رادان @bahramradan

بهرام رادان جزو محبوب ترین چهره های مشهور ایرانی است، او بیش از 6 میلیون دنبال کننده دارد و تاکنون بیش از 1300 پست به اشتراک گذاشته است. برای دنبال کردن اخبار وی و اطلاعات بیشتر درباره بیوگرافی بهرام رادان ، می توانید به صفحه اینستاگرامی او مراجعه کنید.

۱
۲
۳
۴
۵
میانگین امتیازات ۵ از ۵

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا