رویا نونهالی چند سال سن دارد؟
رویا نونهالی از چه سالی فعالیت خود را آغاز کرد؟
همسر رویا نونهالی چه کسی است؟
آیا رویا نونهالی فرزند دارد؟
قد رویا نونهالی چقدر است؟
خلاصه بیوگرافی رویا نونهالی
نام | رویا نونهالی |
متولد | ۲۴ بهمن ۱۳۴۱ |
ملیت | ایرانی |
پیشه | بازیگر ، داور استعدادیابی |
زمینه فعالیت | تئاتر و تلویزیون و سینما |
سالهای فعالیت | ۱۳۷۲ تاکنون |
همسر | رامین حیدری فاروقی |
فرزندان | خاتون حیدری فاروقی |
مدرک تحصیلی | لیسانس نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران |
بیوگرافی رویا نونهالی
بیوگرافی خانواده رویا نونهالی
در بیوگرافی رؤیا نونهالی آمده است او در خانواده ای متدین پر از عشق بزرگ شده است وی می گوید سرچشمه این عشق پدر و مادرم هستند که این عشق به خانواده و دوست داشتن را به من و چهار خواهر دیگرم تزریق کرده اند.در ادامه بیوگرافی رویا نونهالی آمده است نونهالی در خانوادهای تقریباً پرجمعیت و متدین متولد شد و دارای ۴ خواهر است و پدرش نیز در سال ۹۱ از دنیا رفت.
ازدواج رویا نونهالی
از نکات پرجستجو بیوگرافی رویا نونهالی وضعیت تاهل اوست.در بیوگرافی رویا نونهالی آمده است او در دهه هفتاد پس از آشنایی با رامین حیدری فاروقی، با وی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج پر از عشق یک دختر زیبا به نام خاتون است . همسر رویا نونهالی متولد سال 1345 و مستند ساز مطرح ایرانی می باشند.
معرفی همسر رویا نونهالی رامین حیدری فاروقی
آغاز فعالیت رویا نونهالی
شهرت رویا نونهالی با ناتاشا
بیوگرافی رویا نونهالی نشان میدهد او در سال 1381 وقتی 40 ساله بود اولین تجربه خود را با سریال پلیسی خواب و بیدار مهدی فخیم زاده شروع کرد که با همین کار در نقش ناتاشا بسیار مشهور شد.
دانیال حکیمی ، محمد صادقی و لادن طباطبایی از بازیگران این مجموعه بودند.
در این سریال، ناتاشا که یک خلافکار حرفهای است، پس از سالها به ایران برمیگردد. او با عبدالله که یک خلافکار سابقهدار بوده و مدت زیادی است که خلاف را کنار گذاشته، شروع به سرقت مسلحانه میکنند. پس از مدتی پسر عبدالله دستگیر شده و دامادش نیز در سرقتی مسلحانه، توسط پلیس زخمی میشود. تا اینکه…
سیمرغ های رویا نونهالی
در بیوگرافی رویا نونهالی میخوانیم سال 67 اولین سیمرغ بلورین خود را برای بازی در فیلم عروسی خوبان گرفت و سال 78 نیز سیمرغ نقش دوم زن را برای فیلم بوی کافور ، عطر یاس دریافت کرد.
وی تا کنون موفقیتهاي بسیاری در جشنوارهها کسب کرده اسـت. رویا نونهالی سال 1383 در 42 سالگی برای فیلم ماهیها عاشق می شوند بـه کارگردانی علی رفیعی توانست در 23مین دوره جشنواره فیلم فجر دربخش سودای سیمرغ برای جایزه سیمرغ بلورین نقش اول زن نامزد شود.
همچنین رویا نونهالی سال 1384 در 43 سالگی برای فیلم عصر جمعه بـه کارگردانی مونا زندی نامزدی مهمی داشت.او توانست در 24مین دوره جشنواره فیلم فجر دربخش سودای سیمرغ برای جایزه سیمرغ بلورین نقش اول زن نامزد شود.
ویژگی های اخلاقی رویا نونهالی
در ادامه بیوگرافی رویا نونهالی ویژگی های اخلاقی او را میخوانیم . با ما در ادامه همراه باشید.
با اخلاق ترین
در بیوگرافی رویا نونهالی آمده است در هشتمین جشنواره بینالمللی فیلمهای ۱۰۰ ثانیهای که با شعار سینمای اخلاق و به همت حوزه تهران برگزار گشت؛ از رؤیا نونهالی به عنوان با اخلاقترین بازیگر زن تقدیر و قدردانی شد
شیوه زندگی مشترک
شیوه زندگی مشترک را زن و مرد مشترکا ترتیب می دهند ، فرهنگ زیستن زن و مرد در جامعه هم تابع همین تعامل دو جانبه است که باید به توفیق و باور مفهوم موفقیت در جامعه ختم شود.
مجانی کار نمی کنم
رویا نونهالی : من حتی در مواردی که تهیه کننده یا کارگردان از دوستانم باشد بدون دستمزد کار نمی کنم و تنها برای فیلم بهمن فرمان آرا بدون قرارداد کار کردم
هرچند ایشان در پایان کار چکی برای من فرستادند که رقم قابل توجه و منصفانه ای داشت اما در این مورد هیچ مشکلی با بازی بدون دستمزد نداشتم.
با مشکلات می جنگم
در ادامه بیوگرافی رویا نونهالی وی میگوید : هرگز با وجود مشکلات و معضلات آرزوی مردن نکرده ام ، حتی برای یک آن ذوق و شوق زن بودن را از دست نداده ام ، این یک واقعیت است و شعار نمی دهم.
فرصت مطالعه
در بیوگرافی رویا نونهالی عشق او به مطالعه هم آمده است. وی میگوید : در هر زمان که فرصت کنم به شهر کتاب می روم و کتاب های مورد نیاز خود را تهیه کرده و مطالعه می کنم و نمایشگاه کتاب بهترین فرصت برای خرید کتاب برایم است.
ماجرای انتخاب نقش ها
دوست ندارم نقش زن بی دست و پا و بی عرضه و نیازمند قیم را بازی کنم ، اگر مرد هم بودم خوشم نمی آمد نقش چنین مردی را بازی کنم.
نقش را می سازم
من بازیگرم و در بین چیزهایی که به من پیشنهاد می شود نقشی را انتخاب می کنم بعد سعی می کنم نقش را در متن دنیای نمایشی به سمت ویژگی های متناسب با نقش که با دیدگاه من موافق اند و باعث می شوند نقش را دوست داشته باشیم هدایت کنم
این شیوه ممکن است باعث شود کم کم نقش های کمتری به تو پیشنهاد شود ولی در عین حال اکثر پیشنهادها قدری نزدیک به انتخاب های تو می شوند
به صفحه مجازی ام نمی رسم
آنقدر مشغله ام زیاد است که اصلا فرصت نمی کنم به کانال های مجازی یا صفحات خودم ماهی یک بار هم رجوع کنم یا حتی با همکاران و دوستانم در ارتباط باشم
ممنوع الکاری رویا نونهالی
رویا نونهالی از دلایل ممنوع الکار اش گفت، او با اشاره به مشکل پزشکی ای که برایش پیش امده بود در چند ماه گذشته از علت ممنوع الکار شدنش توسط پزشک گفت.
ترسی از میانسالی ندارم
در انتهای بیوگرافی رویا نونهالی میخوانیم : نونهالی که در دهه پنجم زندگی خود قرار دارد بیخود و به مانند برخی از همتایان خود نمی کوشد با گریمهای اغراق آلود ایفاگر نقش بانوانی ده سال از خود جوانتر باشد بلکه در روالی کاملا منطقی فقط و فقط شخصیتهایی را برمی گزیند که جنس شان با روحیات یک زن میانسال همگن باشند.
فعالیت های اخیر رویا نونهالی
در بیوگرافی رویا نونهالی فیلم های زیادی را از او میبینیم.چند فعالیت اخیر او را در ادامه بررسی میکنیم.
بازی نونهالی در سریال شهرزاد
داوری از فجر تا عصر جدید
خانم نونهالی در سال 1395 جز داوران جشنواره فیلم فجر بود سپس از سال 97 در کنار امین حیایی ، آریا عظیمی نژاد و سید بشیر حسینی داور برنامه عصر جدید شد.
رویا نونهالی هم درباره پایان حضور در «عصر جدید» گفت: «ما از این برنامه جذاب و بسیار به درد بخور در ظاهر دور میمانیم اما با پیوستن به تماشاگران به شما نزدیکتر خواهیم بود و بدون غم و تنش قضاوت به شما نزدیک خواهیم بود. این برنامه یک تحربه کامل برایم بود»
رؤیا نونهالی در ملکه گدایان
ملکه گدایان مجموعه نمایشی ساخته حسین سهیلی زاده است و بخشهایی از آن در استانبول ترکیه فیلمبرداری شده است. باران کوثری، پانتهآ بهرام، رؤیا نونهالی، فرزاد فرزین، الهام کردا، علی اوجی، سولماز غنی، آرزو افشار و بهشاد شریفیان در این سریال به ایفای نقش پرداختهاند.
رویا نونهالی همچنین سابقه بازی دریک فیلم کوتاه را نیز در کارنامه هنری خود بـه ثبت رسانیده اسـت کـه « زنی پوشیده با گردنبند» نام دارد. سابقه کارگردانی او بـه بازی و کارگردانی در تئاتری بـه نام « تارتوف» بر میگردد کـه او توانسته این هنر را نیز در سوابق درخشان خود ثبت کند.
دراین سالها رویا نونهالی با هنرمندان بسیاری تجربهي کار داشته اسـت اما جالب اسـت بدانید کـه در بین بازیگران رضا کیانیان با 11 مرتبه، مریم بوبانی با 4 مرتبه، مریم کاویانی با 3 مرتبه، پگاه آهنگرانی با 3 مرتبه و انوشیروان فاطمی با 3 مرتبه بیشترین همکاری رابا رویا نونهالی داشتهاند.
گفتگو و مصاحبه با رویا نونهالی
برای آشنایی بیشتر با بیوگرافی رویا نونهالی با ما در ادامه همراه باشید.
دوستان معتقدند شما بانوی مرموزی هستی، هستی؟ هستی که نقاشی خوانده ای و بازیگری و به شهادت شاهدان، یک دیگ آش درست می کنی، هر سال بهتر از پارسال. روش پخت را هم به کسی نمی گویی، نقاشی می کشی شبیه خواب و نشانش نمی دهد، شعرت این قدر بیدار است و منتشر نمی کنی! از خودت هم زیاد حرف نزده ای و این به جذابیت و مرموزیت «کاراکتر» شما افزوده است.
خب، مواد لازم برای پخت آش رشته، بر همگان روشن است. چه آنها که خورده اند و چه آنها که پخته اند. حالا دلت می خواهد چیزی به آن بیفزایی یا چیزهایی، و نگویی و یواشکی تماشا کنی و از قیافه ها و از واکنش ها دریابی حالشان خوب است، کیفورند یا مشکوک اند. هرچه هست راز کوچکی است و به بازی می ماند. مرموز نیست، فقط برایم جذاب است این بازی. شبیه بازی بزرگ زندگی است. آش در جوشش است، کسی گرد نمکی می پاشد، کسی گردشکری. حالا این که دریابی چه طعمی، چه وقتی خوشایند است، می شود یکی از بازی های جذاب زندگی.
… و اشاره پسندیده شما به دست پخت من یادآور شد که من از دست پخت شگفت انگیزت با آن ارائه های خلاقانه قدردانی کنم… و نظرت درباره شعر و نقاشی هم که موجب خوشحالی است. و اما این بحث «مرموز» را باید به حساب چه چیزی بگذاریم؟
حتما تعریف است دیگر، صاحب رمز و راز بودن، خودش هنر است.
حالا خودت جدا چطور فکر می کنی در مورد مرموز بودن من؟
من فکر می کنم به نوع انتخاب نقش و تداوم در وسواس و سر و کله نزدن با اخبار حاشیه مربوط باشد. به نظر خودم تو مرموز نیستی، صاحب رازی!
آفرین، چه آقای فهمیده ای! باشد، از همین جا شروع می کنیم. نه مرموز نیستم، دوست داشته ام سرم به کار خودم گرم باشد و البته از دنیای اطرافم پرت نباشم و حواسم به چیزهایی که دوست دارم، جمع باشد؛ همین!
بیا از واژه های کلیدی شروع کنیم، مثلا جذابیت در حرفه ات معنی اش چیست و با چه چیزهایی مربوط است؟
ساده بگویم، نمی توانی تلاش کنی جذاب باشی. معادله و فرمول ندارد و اگر چیزهایی هست که موجب جذابیت می شود باید کاری به کارش نداشته باشی. ولی خب آدمیزاد است دیگر، می خواهد تولید جذابیت کند، حواشی جذاب بسازد برای موضوعی یا فردی یا هر چه.
چیزهایی نسبی را پیدا می کند یا حتی می سازد و به موضوع مورد نظر می افزاید که سرجمع می شود خبر، تولید خبر، خبر ساختن، عمر خبر و ابن جور چیزها که موضوع بازاریابی و بازار ساختن و تجارت است و هزینه اش از نظر آدم های مختلف، مختلف است و انتخاب من نیست. اما آنها که اگر باشد خوب است، چیزهای مربوط به کیفیت است، کیفیت انتخاب، کیفیت جرا و شکل تداوم و تمایز. بودن و تکراری نشدن و لطف کار را نگه داشتن که اگر در مورد آدم بازیگر باشد (و افراد کاردان و مردمان مهربان، این تشخیص را در مورد او داشته باشند) مایه خوشحالی و شکرگزاری است.
انتخاب، کلمه کلیدی دوم است. براساس چه چیزهایی انتخاب می کنی؟ چه چیز برایت جذاب تر است؛ تو در تئاتر، سینما، تلویزیون، ویدئو کلیپ و مستند، تجربه های موفقی داشته ای و به نظر ماجراجو و اهل تجربه می آی.
کنجکاوی درباره زندگی و ماجراهایش، کار آدمیزاد است اگر بخواهد طول عمر را زندگی کند، خودت می دانی و زیاد درباره اش حرف زده ایم، مهم این است که قضیه جبر باشد و برایش ذوق و شوق و فکر، خرج کرده باشند، تدارک دیده باشند، وقت صرف کرده باشند؛ به تو چیزی اضافه کنند و اگر سراغ کسی رفته اند برایشان فرق داشته باشد و تو تشخیص بدهی که می توانی با بودنت، چیزی به چیزهایی علاوه کنی، خب اگر زد و این نادره رخ داد، چرا تجربه اش نکنی؟ من هر بار این موقعیت باشد و جدیت و همت را تشخیص بدهم، انتخابش می کنم، تجربی و تازه کار و کوتاه و بلند فرق نمی کند، تفاوت در ترکیبی از چیزهای متعددی است که در کنار هم، امتیاز می آورند و قانع می شوی چون اعتمادت را جلب کرده اند.
چندتایش را بگو!
موضوع فیلمنامه، کارگردان، همراهان، مدیران، بودجه، حافظه…
منظورت از حافظه چیست؟
منظورم این است که در جایی از ذهن آدم، حس آدم، برقی بجهد؛ چیزی یاد آدم بیاید، سوال و جوابی راه بیفتد برود به چشم اندازی خاطره انگیز، خیال انگیز، شوق انگیز، کنجکاوی انگیز که بیشتر راز و رمزی داشته باشد و تو را به طرف خودش بکشد نه این که مرموز باشد و غیرقابل پیش بینی، سخت باور، یا گنگ و خام.
خوب شد تکلیفت با داستان مرموز اول ماجرا هم روشن شد. راست است، ناشناخته رازآمیز با گنم و مبهم، فرق دارد. حالا به نظرت، دنیای سینما، رازآمیز است یا مرموز؟
با تعریفی که تا الان با آن جلو آمده ایم، حتما مرموز است.
سینما ما یا همه سینما؟
همه سینما، چون صنعت و تجارت و سیاست، می خواهند روی هنر و کیاست، سرمایه گذاری کنند، خودت که واردی، ببین چه هزارتویی از روابط و متغیرها، امنیت و اعتماد را متزلزل می کنند، آخرش هالیوود است که اشک مایکل جکسون و مریلین مونرو و صدای مارلون براندو و کوبریک را در می آورد، چه برسد به سینمای ما که تکلیفش از هزار جهت ناروشن است و البته بی انصافی است اگر یادمان برود، باز هم نسبت به خیلی دیگر از شاخص های کیفی جامعه، تشخصی هم دارد و می تواند سرش را بالا بگیرد و تاریخ داشته باشد. می توانی از فردایش دل نبریده باشی و امروز هم که ما با آن معاشر هستیم و جورش را هم اگر بکشیم، بابت لطفی است که برایمان داشته است و دارد و کاش از دست نرود، حتی اگر مرموز باقی بماند.
بله، بد نیست در برانداز احوال سینای ایران، آن را با بقیه شاخص های بخش های دیگر فرهنگ و هنر کشورمان مقایسه کنیم، آن وقت شاید با آن مهربان تر باشیم. اما پرسش بعدی، فلسفی است و در مقوله جبر و اختیار. تو از سر تقدیر اینجایی یا تصمیم؟ یا ترکیبی مرموز از این دو؟
نه، اصلا مرموز نیست. خیلی سرراست، از زمان مدرسه فرانسوی ژاندارک که محصلش بودم، تئاتر جزو درس های اصلی بود و زمان دانشجویی هم رشته ام نقاشی بود اما با نمایش به شکلی جدی همراه بودم و کار می کردیم تا این که نوبت به سینما رسید و دفعه اول، عکسم در کسوت دختری لهستانی در روزگاران جنگ، روی طاقچه یک فیلم قرار گرفت و شد یک نقش کوتاه و بعدتر «عروسی خوبان» و جایزه فجر و ادامه راه، که من از میان جبر روزگار، حق انتخاب بازیگری را داشتم و انتخابش کردم و ادامه دارد و می بینی.
راضی هستی؟ خبر خوش که نمی پرسم اگر یک بار دیگر به دنیا می آمد، همین را انتخاب می کردی یا نه.
خیلی ممنون از این خودداری معقول و دوستانه؛ چون قرار شد به کلمه ها دقت کنیم، یادمان نرود بازیگری، کلی اطراف و اکناف تُرش و تاریک دارد و نور دارد و مقداری هم بالا و پایین و تشویق و تعریف؛ و البته یک جای دیگر هم هست، خلوتی که کاغذها دور و برت ریخته، یادداشت بر می داری و زیر دیالوگ هایت خط می کشی و زمزمه یک آدم و زندگی دیگری شروع می شود.
این احوال تا اولین حرکت ها، جلوی آینه های عبوری در و دیوار خانه ادامه دارد و بعد، چیزی گفتن ها، حق دادن ها، دلخور و کلافه شدن یا به شوق آمدن از بازی سرنوشت و حس دوگانه رضایت و دریغ و پیدا کردن، چیزهای شبیه تجربه هایت یا تخیل تند دردهایی که هنوز از تو دورند و باید به عمد به آنها نزدیک شوی؛ یا تلخی هایی که به هزار ضرب و زور کمرنگشان کرده ای و باز گردگیری می شوند و باید از نزدیک گریه شان کنی، خیره تماشایشان کنی، یا خیلی غلیظ تجربه شان کنی، خیره تماشایشان کنی، یا خیلی غلیظ تجربه شان کنی نه مثل واقعیت، یک بار، بلکه در چند برداشت از چند زاویه، نه در ساعت پنج بعدازظهر، ساعت چهار صبح، بعد از چندساعت گریم سر شب و انتظارهایی که سنگین اند و اسمشان طبیعی است و هستند برای خودشان؛ چیزی کم است، جور نیست، یا جور در نمی آید.
گاهی شنیده ای که می گویند همه ما بازیگریم و نقش هایی را خوب یا بد بازی می کنیم؟
بله، همین طور است، اما نقش خودت را بازی کردن، یا به طریق شیرین کاری، ادای دیگری را درآوردن، با هر بار در تقدیر و تصمیم و تحقیر یا شادی کوتاه و مرموز کسی نفس کشیدن، خیلی چیز دیگری است. حتی وقتی تلخ کامی درام زندگی نقش را که بازی کرده ای به روایت برش های تدوین می بینی با حذف ها و جا به جایی هایی که انتظارش را نداشته ای ماجرا متفاوت است، یا لحظه فراق و خشونت روزگار را روی پرده در جشنواره برای اولین بار و بعد چند مرتبه و برای چندمین بار، تماشا می کنی در انواع اکران خصوصی و مردمی و تعارف و تعریف دیگران و تردید خودت درباره همه چیز روی پرده، پشت پرده و پرده ای که از سردر سینما پایین می آید اما از ذهن و روح تو پایین نمی آید.
داستان سنگینی در حال تعریف است و این هم وجه دیگری از این بازی مهم و سرنوشت ساز است که اگر پیشه ات این نباشد، بعید است یک جا بتوانی حتی تصورش کنی. پس شغل خیلی پرهزینه ای است و البته شُکرش واجب، که بالا و پایینش من را پشیمان نکرده و خوبم و حواسم هست، قدر دیده شدن و تلاش برای بازسازی خلاق آدم های تماشایی از فرصت هایی بوده که زندگی به من داده، نمی شود ناسپاس بود؛ خیلی خیلی هم ممنون، از خدای مهربان، تماشاگران مهربان.
ستاره بودن را ترجیح می دهی یا بازیگر بودن را؟ به نظر دوستان شما دومی را انتخاب کرده ای با این که امکان اولی را داشته ای، چرا ستاره بودن را نخواسته ای؟
بعد از سپاس از محبت مهربانان، خدمتت بگویم، پیداست اینجا سه تعریف پایه بحث است؛ بازیگر، ستاره و بازیگری که ستاره می شود. هر سه نوع اینها هست؛ بازیگر که بازیگر است و در طول زندگی اش نقش های خوب و بدی بازی می کند و اگر از تجربه و توانش استفاده کند و میانگین کارنامه اش نمره خوب، خیلی خوب یا عالی بگیرد، باز هم تضمینی نیست که به نوع سوم بدل شود یا بخواهد بدل شود، چیز دیگری شود مطابق با سفارش بازار؛ یعنی چیزی خارج از متن که می شود جای متن را هم بگیرد. ستاره بودن در سینمای دنیا، یعنی بهره بردن از وجوه تجاری شهرت در این حرفه، که بیرون از خودش تعریف می شود و به روابط مربوط و نامربوط تبلیغ و تشویق و حاشیه و خبر، بستگی دارد.
میان خواستن و توانستن ستاره بودن و ستاره شدن و ستاره ماندن، بازی پردغدغه و پرهزینه ای در جریان است که گاهی همه زندگی ات را باید صرف آن کنی؛ خلوت، خانواده، استقلال رای، استفاده خلاق از واژه سرنوشت ساز «نه» و حفظ فاصله با طوفان خانمان برانداز منصرف کردن و مصرف شدن. من تصمیم های عجیبی نگرفته ام تا شبیه الگویی برای موفقیت تجاری باشم یا نباشم.
کار خودم را کرده ام، جدی گرفتن امکانات و فرصت های باارزش زندگی، طوری که آویخته و آویزان سرنوشتی نباشی که بازار برایت رقم می زند، خواست به اهمیت زانوی بزرگوار خودت باشد و دستت را جز روی شانه دوست نگذاری، عجله نکنی، دل به وسوسه مرموز فریبکار بیشتر خواستن هایی که تمام نمی شوند ندهی و آدمیزادی باشی که در این روزگار، اگر به آدمیت نیفزود، از آن هم نکاست و خاطره ای شد که گاهی، وقتی کسانی تماشایش می کنند، یاد حس و معنی به دردبخوری بیفتند و دلی بنوازند و بقیه اش هم مثل بقیه اش باید حتما لطف روزگار شامل حال باشد.
در مجموع و سرانجام به چه کسی می گویند ستاره سینما؟
شاید بهتر باشد ببینیم چه کسانی به چه کسانی می گویند ستاره. در مورد مردم نازنین که تکلیف روشن است، اگر در طی چند یا چندین سال، تداوم حضور بازیگری را دنبال کرده باشند و نقش یا نقش هایی را خیلی دوست داشته باشند، با مهر و سخاوت، بازیگر محبوبشان را ستاره می دانند؛ اما در مورد مشاور تبلیغاتی و مدیربرنامه و آیین دوست یابی و فیلم زرد و نشریه زرد و عکس مدام به هر بهانه روی هر جلد و قرارداد با رقم های بزرگ شده تخیلی و عکاس اختصای و چیرهایی دیگر، قاعده دیگری هست که قبل هم گفتم، نوعی بازاریابی جهانی است که روی حافظه شرطی کار می کند و درباره این تئوری تلاش می کند که مثلا این بازیگر، با شرکت در هر فیلمی، حتما فروش بالای آن را مستقل از بقیه عناصر و عوامل تعیین کننده، تضمین می کند.
این که چنین چیزی هست، یا می تواند باشد، جوابش تحقیق آماری می خواهد اما در سینمای بعد از سال 57، مطمئن نیستم در طول یک زمان قابل توجه، چنین چیزی با تضمین بالا و در سطح سینمای صنعتی دنیا، اینجا، اتفاق افتاده باشد که اگر باشد لزوما چیز بدی نیست و سینما گیشه دارد و دخل و خرجش باید جور شود اما، بازیگر هم می تواند، هزینه این بازار را بپردازد یا اینکه سرش به کار خودش باشد و به فیلمنامه و تجربه محترم نمایشی.
رسیدیم به اواخر ماجرا و موضوع تجربه گرایی اول کار، مثلا بازی در ویدئوکلیپ «نوایی» یا فیلم های مستند مثل رفتن به آفریقا یا بازی در نقش مثالی یک زن افسانه ای بافنده قالی که باید به شعر یا نثر مسجع، کار آوا بخواند؛ البته لازم نیست به حضور کارگردان کاربلد این آثار به یادماندنی اشاره کنی، شرمئده می شوم!
جایگاه حضرت عالی که حتما بر بلندای شاخص های اعتماد و انتخاب بنده می درخشد، اما اگر از این تلاش واجب برای گفت و گوی صمیمی تفاوت که برایش می کوشیم بگذریم، داستان از این قرار است که باید پیشنهادهای زندگی را، جدی و جدی تر گرفت. وقتی ویدئوکلیپ را مطرح کردی، مسیر همیشه را طی کردیم.
فیلمنامه کامل و پرداخته، حال و هوای کنجکاوی برانگیز، کارگردان مسلط و مشتاق و کششی درونی و جادویی که حتی آدم را به خاطر کردن هم دعوت می کند. اینجا هم، اضافه بر آن پایه های اصلی که گفتم، علاقه من به موسیقی مقامی و شعر ناب نوایی و بعد هم وقتی قرار شد جناب پورعطایی که یاد عزیزش گرامی، بخواند و فردین خلعتبری، روایت دیگری از فضای موسیقی فیلم را ممکن کند، به تصمیم تبدیل شد؛ یعنی به خودت، یا به رامین خان فاروقی، می گویی که بزن بریم، هستم.
در مورد مستندها هم همه چیز سر جای خودش بود، تحقیق جدی، دلیل کافی برای حضور، مثل آن کتاب های عکسی که نشانم دادی و گفتی ببین چطور مردم بومی به زنان عکاس اعتماد کرده اند و اجازه داده اند بروند نزدیک و نزدیک تر و اصل سفر و ماجراجویی، که اهلش هستم و هم سفران خوب، خوب است بگویم که ما و بچه های گروه، سال هاست با هم کار می کنیم، اما هیچ ارتباط و عاطفه ای نباید جای اصول را بگیرد و باید باعث شود نسبت به هم سخت گیرتر باشیم، که تو خودت هم همین طوری و دستت درد نکند. امید، که قولت در باب این گفت و گو با ویژگی های مورد نظر، به فعل درآمده باشد.
اگر سوال غریبی از تو بکنند مثل این که به عنوان یک زن و یک بازیگر، به نظرت «زمان» ترسناک است یا آرامش بخش، چه جواب می دهید؟ و این که آیا آن طور که می گویند زمان همه چیز را حل می کند، یا همه چیز را «حل» می کند؟
پس که این طور، این پرسش، پاسخش قواره یک کتاب را دارد و الان شاید بشود به قدر یک «مقدمه» سراغش رفت. زمان در اختیار ما محدود است، این محدوده کوتاه نامعلوم، پایه خیلی از زشت و زیبای زندگی آدم است. آدم که بی قرار است، پای زمان در میان است. هر بار در تنگناست، طول می کشد و تمام نمی شود و انگار می چسبد به روح و ذهن و خراش عمیق می اندازد اطراف زخم نو و کهنه. همان است که به خارش زخم های کهنه مجال می دهد آدم را بچزانند و سر باز کنند.
کابوس که دستش بیفتد، چندبُعدی می شود. دور که بشوی نزدیکت می کند، نزدیک می شوی صدای تیک تاک… آه! ساعت شنی وسیله عینی خوبی است برای تماشای فرآیند ذهنی کاستن یا فروکاستن مفهوم عمر و زندگی.
زمان در روان آدم، لجوج و مخالف خوان است. زمان نیوتنی هم مثل قوانین جاذبه عمومی، هوار است بر معنای این که زندگی یعنی از دست دادن؛ ببین، پیر شدند و رفتند، پیر می شوی و می روی. نگاه کن! شنیده ای جوان بود رفت و تمام شد و همه آرزوهای خودش و آنها را که او آرزویشان بود برد! یادت هست، ای، آی، وای، ورزگار درد لاکردار کج رفتار بدمدار بی انصاف، تا آمدیم ببینیم چه شد، تمام شد.
نگاه کن تو را به خدا امسال، شروع نشده تمام شد و… راهی نیست، جز قیام علیه کمیتی که می تواند کیفیت زندگی هر کسی را بگیرد و این فن و مهارت خودش را می خواهد که قافیه را نبازی. واقعی ببینی، با سرعت مجاز برانی و سبقت بجا از جا ماندن را بلد باشی و گاز دادن و زدن به جاده با سرعت مطمئنه را، که یعنی حالا دیگر به خودت بستگی دارد با آخرین زوری که داری، برو ببینم چه کار می کنی! به لحظه هایت کیفیت بده.
سواد انتخاب خلاق از خاطره ات را داشته باش، این را بگیر و آن را رها کن! تلاش نکنی، تمام می شود. با چیزی که پیرنگ اصلی نمایش زندگی را بر اساسش ساخته اند، وَر نرو، برو! خدا بزرگ است، این همه چیز زیبا ساخته که مغزت سوت می کشید. نمی آید کار زشت بکند. ایشان که بخشنده و مهربان اند، خودشان گفته اند، اعتماد کن، لج نکن، آرام می گیری.
کسانی که با سینما دمخورند، بیشتر با زمان کلنجار می روند، از نوع خوب و بدش. یا زود است یا دیر شده، یا کم است، یا وقتش گذشته، یا نیامده، یا رفته، یا تمام شده. بله، زمان در سینما می تواند به تجربه ای ترسناک تبدیل شود. اگر بازیگر باشی و در ایران باشی و زن باشی، ممکن است گریبانت را بگیرد اگر بلد نباشی کار خودت را بکنی و اگر ندانی ماجرای اصلی، همراهی هوشمند با دوره های مختلف زندگی است. و از پس هر بخشش که برآمده باشی، سکانش پیش رو جذاب و بامعناست.
تو خودت بهتر از هر کسی می دانی و ما از نزدیک، این طور پشت ماشین سرنوشت نشسته ایم و خیالم راحت است دارم رو به روی آدم نزدیک خودم که پنهانی از هم نداریم حرف می زنم. تکلیف ما با زمان روشن است، ایشان صد هزاران سال است که خُلقشان را حفظ کرده اند و نامهربان نیستند و سخت گیر هستند و هیچ چیز را هم حل نمی کنند. می گذارند اگر بتوانی، رد کنی، بروی، فاصله بگیری، حواست را پرت کنی، جای دیگر جمع کنی!
در کل و جزء موافقم. اگر شخصیتی برای معاشرت با زندگی، به عنوان یک رمز عبور برای یاد و مباد زندگی مان دست و پا نکنیم، قراردادهای تیپیکال ساختگی ما را می جوند و کارمان در دست تقدیر «دیگران گفته اند»، ساخته است. آن وقت است که اگر صنعت سینما از تو ستاره ساخته باشد، زمان ممکن است رنگ پریده ات کند.
گُرد روزگار روی روحت بنشیند و تاریخ مصرف پیدا کنی. اما اگر سهم خودت را درست برداشته باشی، هیچ چیز غافلگیرکننده ای وجود ندارد، ماجرا منتشر شده است، این خود ما هستیم که خودمان را غافلگیر می کنیم و از کم آوردنمان می ترسیم؛ پس، جا می مانیم.
همین طور است که گفتی. در مجموع، باید بگویم زمن نه ترسناک است، نه آرامش بخش، شبیه دریاست، همه جور احوالی دارد و باید شنا بلد بود و شعر و تصمیم گیری درباره لحظه ها، پریدن ها، هُل نشدن ها را داشت. مثل کوه است که من در البرز مرکزی، به زندگی در دامانش آشنایم. هر بار شیفته اتی می کند، می کشدت بالا و حواست نباشد، سُر می خوری. چاره چیست، حواست را جمع کن، بالاتر که رفتی، بیشتر. ماجرای انسان و زمان و سوال های چین پلیسه را نمی شود سرسری درز گرفت؛ طفره نرفته باشیم، من یک زن بازیگرم، گول ترسیدن از زمان را هم نمی خورم، هر که گفته، یا ترسیده یا خواسته بترساند و کار و بارش مرموز است.
پیچیدگی نقش به نظرت از کجا می آید؟ من که خودم فکر می کنم نقش غیرپیچیده نقش دراماتیک نیست، قصه پرکن است، یعنی آدمِ ماجرا بودن!
نقش خوب، یعنی دعوت شدن به مواجهه با مکاشفه و حل معمای هم نشینی تعارض ها. سخت ترینش، کشمکش آدم است با خودی که سر از کارش در نمی آورد و از آن رودست می خورد یا مجال شناخت کوچه های پشتی و پستوهای قفلش را پیدا نکرده یا طرف ترسیده، یا مات است یا مبهوت، چون نقش، درست شده برای رودررویی، کلنجار و گرفتن گریبان فراری های زندگی! نقش اگر نقش باشد، این جور چیزی است و تازه می رسیم به راز و رمز و بخش مرموز دیگران که فرم و محتواشان، جنس جوری نیست!
نقش که نقش باشد، برایت کاری می کند که بتوانی برایش کاری بکنی. نقش به دردبخور باکیفیت، مجال حضور در ریزه کاری زندگی و آدمیزاد را می دهد. من این نوع را دوست دارم و انتخاب می کنم. نقش خوب، نقش کامل است، نه فقط قصه اش، روندش کامل است، وِل نیست. نقش خوب، لزوما شناسنامه دستش نیست اما کارت هویت دارد. یک ایستگاه هم که سوار شود، چیزی برای جا گذاشتن دارد، کودکی شیرخوار که مرده و زنده اش، معایی است که بزرگ می شود، هم در تار و پود قصه، هم در تار و پود تماشاگر، هم در حافظه سینما و باید دید بوی کافروش عطر یاس می دهد یا عطر یاسش، بوی کافور گرفته.
شاید دختری باشد، گرفتار میان عشق و ایدئولوژی، که معلوم نیست از چه ترسیده که دانه های انار پاشیده در فضایش، شبیه قطره های خون اند؟ اگر او باشد که عشق سال های دور را از پشت بخار ماهی دودی سوخته در آشپزخانه ای تماشا کند، دلش می لرزد یا نه، چرا مگر چه شده؟
اگر قرارباشد به تقدیر ترش رو از زبان دکتری فروریخته گوش کند، برگردد نگاه کند، هیچ نگوید، چه کند؟ اگر عصر جمعه ای بوی تجاوز داشته باشد، اگر راز مگو را بگویند، اگر ترکیب زشت خشونت را هیچ مشاطه ای توان بزک نداشته باشد و تنهایی به زن پیله کند؟ اگر کودکی در چاه افتاده، با داشتن مادر ساکت روی صندلی چرخدار و بابای به عاریت، از کشوی خالی گنجه زیرزمین اسلحه ای بردارد و به چابکی، زنی شود، آماده انتقام از اجتماع خشمگین؟ اگر نغمه جوان عاشق، بخزد توی تپیدن قلب شکسته میان سالیِ گرفتار ورزهای تکرار، کار جالب می شود و اگرنه، نقش نقش نیست و من بازی اش نمی کنم، کاری برایم نمی کند تا کاری برایش بکنم.
ساده ترین لحظه های نقش آدمیزاد هم، حتما پیچیده است، از آن پیچیده هاست اگر در درامی متولد شده باشد.
کنجکاوی ای هم هست که مایل است بداند، حضرت عالی فکر می کنید نقشی بوده که شما، فقط شما با همین نگاه و همین شخصیت و همین صورت بازی اش می توانست کرد و هیچ دیگری نمی توانست؟
نقش که بازنمایی شد، تازه می شود دید، چه شده. قبلش می شود حدس زد و فرض کرد اما تا بازی نشود، بازی خیال است و سایه. پس، ندیده نمی شود گفت اگر دیگری بود، چه می شد اما می توانی کار خودت را تماشا کنی و ببینی کار می کند، فایده داشته. هستند کسان مهمی که از پیاده رو تا مسیر سفر تا مروری مثل آنچه 24 گرمی سامان داده، یادشان مانده باشد، باور کرده باشند، دوست داشته باشند، بعد به خودت آرام می گویی «چه خوب شد، این طور شد».
سپاس از رویا نونهالی همکار و همسر و دوست بی بدیل که ما را پیش دوستانمان روسفید فرمودی، قربانت! امیدوارم مقبول بیفتد و خوانندگان هم راضی باشند.
افتخارات و جوایز رویا نونهالی
در ادامه بیوگرافی رویا نونهالی افتخارات و جوایز زیر به ثبت رسیده است:
- برنده بهترین بازیگر زن به عنوان زن الهام بخش در جشنواره فاستیگوس آمریکا برای فیلم کوتاه هایلایت (۱۳۹۷)
- برنده بهترین بازیگر زن در هجدهمین جشن دنیای تصویر برای سریال شهرزاد (۱۳۹۷)
- نامزد تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن در دوازدهمین جشن خانه سینما برای فیلم خاک آشنا (۱۳۸۷)
- نامزد تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن در دهمین جشن خانه سینما برای فیلم عصر جمعه (۱۳۸۵)
- نامزد تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن در نهمین جشن خانه سینما برای فیلم ماهیها عاشق میشوند (۱۳۸۴)
- نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در بیست و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم عصر جمعه (۱۳۸۴)
- نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در بیست و سومین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم ماهیها عاشق میشوند (۱۳۸۳)
- برنده تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن در نهمین جشنواره دنیای تصویر برای فیلم ماهیها عاشق میشوند (۱۳۸۳)
- نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در بیست و دومین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم هم نفس (۱۳۸۲)
- برنده بهترین بازیگر زن درام تلویزیونی در هفتمین جشن حافظ برای فیلم خواب و بیدار (۱۳۸۲)
- نامزد تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن در ششمین جشن خانه سینما برای فیلم زندان زنان (۱۳۸۱)
- نامزد بهترین بازیگر زن در چهارمین جشن دنیای تصویر برای فیلم بوی کافور عطر یاس (۱۳۷۹)
- برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن در چهارمین جشن خانه سینما برای فیلم بوی کافور، عطر یاس (۱۳۷۹)
- برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم زن در هجدهمین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم بوی کافور عطر یاس (۱۳۷۸)
- برنده تندیس طلایی بهترین بازیگر زن در جشنواره رامی ین فرانسه برای فیلم فصل پنجم (۱۹۹۷)
- برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم عروس خوبان (۱۳۶۷)
جایزه از آمریکا
در بیوگرافی رویا نونهالی آمده است خانم نونهالی بازیگر سینمای ایران در سال 1396 برای ایفای نقش در فیلم کوتاه هایلات جایزه بازیگری از جشنواره Festigious کشور آمریکا را دریافت کرد
فیلمشناسی رویا نونهالی
فعالیت های سینمایی رویا نونهالی
سال تولید | نام فیلم | کارگردان | نقش |
---|---|---|---|
۱۳۹۹ | دست انداز | کمال تبریزی | |
۱۳۹۵ | حکایت دریا | بهمن فرمان آرا | مادر |
۱۳۹۴ | هلن | علی اکبر ثقفی | نسرین |
۱۳۹۴ | مشکل گیتی | بهرام کاظمی | گیتی |
۱۳۹۴ | نیمه شب اتفاق افتاد | تینا پاکروان | زیبا |
۱۳۹۴ | کفشهایم کو؟ | کیومرث پوراحمد | پری ناز |
۱۳۹۴ | داره صبح میشه | یلدا جبلی | بیتا |
۱۳۹۳ | اعترافات ذهن خطرناک من | هومن سیدی | نورا |
۱۳۹۳ | نیمرخها | ایرج کریمی | بانو |
۱۳۹۳ | دلم میخواد | بهمن فرمان آرا | |
۱۳۹۲ | تراژدی | آزیتا موگویی | زینت |
۱۳۷۸ | صداها | فرزاد مؤتمن | |
۱۳۸۸ | خاک آشنا | بهمن فرمان آرا | |
۱۳۸۷ | مانا | علیرضا رزازی فر | لیلا |
۱۳۸۷ | شیرین | عباس کیارستمی | تماشاگر سالن |
۱۳۸۵ | نیلوفر | سابین ژمایل | |
۱۳۸۴ | عصر جمعه | مونا زندی حقیقی | سوگند |
۱۳۸۳ | ماهیها عاشق میشوند | علی رفیعی | آتیه |
۱۳۸۳ | یک تکه نان | کمال تبریزی | مادراحمد (عزیز) |
۱۳۸۲ | خواب خاک | سپیده فارسی | |
۱۳۸۲ | هم نفس | مهدی فخیم زاده | شیرین |
۱۳۸۱ | گاهی به آسمان نگاه کن | کمال تبریزی | |
۱۳۸۰ | خانهای روی آب | بهمن فرمان آرا | |
۱۳۷۹ | زندان زنان | منیژه حکمت | میترا |
۱۳۷۸ | بوی کافور، عطر یاس | بهمن فرمان آرا | مسافر |
۱۳۷۸ | صنم | رفیع پیتز | |
۱۳۷۵ | فصل پنجم | رفیع پیتز | |
۱۳۷۲ | آنها هیچکس را دوست ندارند | جعفر سیمایی | |
۱۷۱ | مرد ناتمام | محرم زینال زاده | |
۱۳۷۰ | پرنده آهنین | علی شاه حاتمی | فرشته |
۱۳۷۰ | دیدار در استانبول | افشین شرکت | زهره |
۱۳۶۸ | آب را گل نکنید | شهریار بحرانی | |
۱۳۶۸ | مدرسه رجایی | کریم زرگر | |
۱۳۶۷ | عروسی خوبان | محسن مخملباف | مهری |
۱۳۶۶ | یار در خانه | خسرو سینایی |
و مستند اینجا آفریقاست(۱۳۸۱)، بازی درکلیپ نوایی (۱۳۷۶) به کارگردانی همسرش رامین حیدری فاروقی و مستند گره و نماهنگ خوره و گرد و آیینه و روزی که نیست و مجریگری برنامه سفره ایرانی به کارگردانی و تهیهکنندگی رامین حیدری فاروقی و مستند خشت بهشت که به کارگردانی و تهیهکنندگی همسرش رامین حیدری فاروقی که در دی ماه سال ۱۳۹۶ از شبکه یک پخش شد.
فیلم کوتاه های رویا نونهالی
- هایلایت
- زنی پوشیده با گردنبند
مجموعه تلویزیونی های رویا نونهالی
- عصر جدید ۲ (مسابقه تلویزیونی) (۱۳۹۸)
- عصر جدید (مسابقه تلویزیونی) (۱۳۹۷)
- بوی باران (۱۳۹۸) سیمین بهرامی
- زاویه هفتم (مجموعه پلیسی شش قسمتی) (۱۳۹۴)
- سایه روشن (۱۳۹۰)
- ساختمان ۸۵ (۱۳۸۹) اختر بانو
- ساعت شنی (۱۳۸۶) دکتر ماهرخ گلستان
- همنفس (۱۳۸۲) شیرین
- خواب و بیدار (۱۳۸۰) توران/ ناتاشا
- تلهتئاتر «تلهموش» (۱۳۷۶)
فعالیت رویا نونهالی در شبکه نمایش خانگی
- ملکه گدایان (۱۳۹٩) لعیا یکتا (ملکه)
- شهرزاد ۲ (۱۳۹۶) بلقیس خاتون دیوانسالار
- گاراژ ۸۸۸ (۱۳۹۵) رؤیا نونهالی
تئاترهای رویا نونهالی
- کارگردانی و بازی در تئاتر تارتوف، تهران، ۱۳۹۴
- بازی در تئاتر دیوان غربی-شرقی، سید محسن حسینی، تهران، ۱۳۹۴
- بازی در تئاتر مثل آب برای شکلات، ابراهیم پشت کوهی، تهران، ایرانشهر، سالن استاد سمندریان ۱۳۹۵
- کارگردانی و بازی در تئاتر اسطوره میشوم تهران، ایرانشهر، سالن استاد سمندریان، ۱۳۹۶
صفحه اینستاگرام رویا نونهالی roya.nownahali@
در آخر نیز مروری داریم بر فعالیت هاي اینستاگرامی خانم رویا نونهالی و از اخبار او در دنیای مجازی و همچنین پست هایي کـه بـه اشتراک میگذارد با خبر میشویم.برای آشنایی بیشتر با بیوگرافی رویا نونهالی او را در صفحه ی اینستاگرامش دنبل کنید. او نزدیک به 300 هزار فالوور و بیش از 200 پست در اینستاگرام دارد.
او درباره این عکس نوشته: #مثل_آب_برای_شکلات
او درباره این عکس نوشته: #مستند_خشت_بهشت
او درباره این عکس نوشته: بهشت مکان نیست، موقعیت اسـت. مکان، جای تمایل بـه بهشت اسـت. تجربهٔ احوال بهشت اسـت. فهم بهشت، مکان را از زمان عبور می دهد. نشانی #بهشت را می شود از #زیبایی گرفت. برای درک و خلق زیبایی، بیش از میل مفرط، تدبیر و تعصب و تداوم و تردستی و تخیل و تناسب وتوجه لازم اسـت؛ کـه #عشق آن اسـت!
مکان و موقعیت رابطهٔ متقابل دارند. بزای اینکه مشمول امری باشی، باید مشغول آن باشی! این گمانههارا در #مستند _خشت_بهشت دنبال می کنیم تا از طریق تحلیل و تفسیر و تأویلِ#معماری#خانه#شهر#ذهن و #ذوق بـه رازهای خلق فضای امن نزدیک شویم.
او درباره این عکس نوشته: .عکس برای پوستر نمایش « مثل آب برای شکلات»
او درباره این عکس نوشته: مـن، #رؤيانونهالى بـه دعوتِ #دكتر_صدرالدين_عليپور بـه كمپين چالش#بى_آشغال مى پيوندم.
او درباره این عکس نوشته: نوروزِ مـا بتابد بر احوالِ جهان و زمين.
او درباره این عکس نوشته: خبر مى رساند از جهان هستى. وی را دوست دارم. گفته هايش را رصد مى كردم و گاهى مى فهميدم و گاه نه. بعضى از كسان حرف هايشان براى فهمِ همگان نيست، تأثير حضورشان بر جهان، افشان اسـت. چـه زيبا تقديرِ “استيون هاوكينگ ” بودن را سپرى كرد.
او درباره این عکس نوشته: لوون هفتوان هم سفرى شد. او كه حالش خوب اسـت افسوس براى حالِ مـا و بر حال مـن كه خوشحال بودم قرار اسـت همبازى باشيم. بازهم مـنِ خاكى بـه فكر خويشم!!!
او درباره این عکس نوشته: بـه ياد مادرم “روحى” كه يك آدمِ تمام عيار بودو بـه اميد روزى با نام “آدميت” كه مـا را، زن يا مرد بـه ياد آدم بودن ها بى اندازد.
او درباره این عکس نوشته: در ميان سايه روشن هاى زندگى، رازى هست كه آفتاب را نشان مى دهد… معاونت رياست جمهورى درامور زنان و خانواده در طرح “پويش ارمغان٢” ،« زندان جاى مادران نيست»، خواهان همراهى ماست در آزادسازى زنان زندانى جرايم غير عمد در ايام فاطميه تا ولادت و هفتهء زن.
آلبوم تصاویر رویا نونهالی