افتتاح حساب در ترکیه
اخبار بازیگران

عکس های لو رفته از عروس مرحوم سیروس گرجستانی

در ادامه این مطلب عکس هایی از عروس و پسر مرحوم سیروس گرجستانی را مشاهده میکنید که در صفحه شخصی شان منتشر کرده اند.

عروس سیروس گرجستانی

عروس سیروس گرجستانی

عروس سیروس گرجستانی عروس سیروس گرجستانی

بیوگرافی سیروس گرجستانی

در بیوگرافی سیروس گرجستانی با نام اصلی علی اکبر محمودزاده گرجستانی آمده است:وی متولد 25 اسفند 1323 در رشت ، بازیگر سینما و تلویزیون می باشد.

عکس جوانی سیروس گرجستانی

در بیوگرافی سیروس گرجستانی لازم به ذکر است: تا مقطع دیپلم تحصیل کرد ومدرک درجه دو هنری (معادل لیسانس) از وزارت فرهنگ و هنر گرفت که از تئاتر شروع کرده و سپس در تلویزیون درخشید.

سیروس گرجستانی از رشت تا تهران

فکر کنم 8 یا 9 ساله بودم که به تهران آمدیم ، منتها کلاس اول دبستان را در مدرسه عنصری یا اگر اشتباه نکنم مدرسه رودکی شهر رشت گذراندم. مادرم می گفت در سال 1323 به دنیا آمده ام ولی در شناسنامه ام تاریخ دیگری درج شده است.

سيروس گرجستانی هنوز هم دلش براي شمال كشور تنگ مي‌شود، مي‌گويد: (اگر هنرپيشه نبودم، قطعا حالا در شمال زندگي مي‌كردم، صفا و پاكي كه در آنجا وجود دارد مثال‌زدني است.)

هشت ساله بود که پدر و مادرش به تهران محله ناصرخسرو، کوچه مروی کوچ کردند.

گرجستانی در خاطراتش از آن دوران به یاد می‌آورد که کلاس دوم ابتدایی، بغل‌دستی‌هایش که دو تا «بچه‌تهرون» بودند چطور پس کله‌اش می‌زدند و لهجهٔ رشتی‌اش را مسخره می‌کردند. همین بود که باعث شد مدت‌ها در خانه جلوی آینه بنشیند و لهجهٔ «تهرونی» را تمرین کند. او آنقدر برای این کار انگیزه و استعداد داشت که به قول خودش از کلاس سوم دیگر مانند «آنها» حرف می‌زد.

ورود سیروس گرجستانی به فوتبال

در بیوگرافی سیروس گرجستانی جالب است بدانید : او در نوجوانی از بازی‌کردن فوتبال در کوچه‌ها و زمین‌های خاکی محله به سمت فوتبال حرفه‌ای کشیده شد. با تشویق اطرافیانش به باشگاه شاهین رفت و در تیم نوجوانان آن عضو شد. پس از بازی در رده‌های پایین باشگاه، به دستهٔ نخست رسید و چهار سال در سطح نخست فوتبال آن زمان در کنار بازیکنانی مانند همایون بهزادی و ناصر ابراهیمی بازی کرد.

سیروس گرجستانی بیشتر وقت‌ها به جای نشستن سر کلاس درس در ورزشگاه امجدیه فوتبال بازی می‌کرد.

سال 1347 وقتی 24 ساله بود در نهایت توانست دیپلم بگیرد اما فوتبال تمام وقت و زمان او را می گرفت ، به همین دلیل قید ورزش را زد و سمت کار رفت.

خودش می گوید وقتی دوستانم مانند حمید شیرزادگان و همایون بهزادی توانستند وارد تیم ملی بشوند و من نتوانستم خیلی ناراحت شدم و دوست داشتم بیشتر تلاش کنم ولی وضع مالی ما آنقدر خوب نبود که بدون پشتوانه مالی فقط تمرکزم را روی فوتبال بگذارم و وقتی دیپلم گرفتم مجبور شدم سر کار بروم و به این ترتیب از فوتبال حرفه ای دور شدم.

سیروس گرجستانی از کار در کارخانه تا گم کردن پدر

بدین ترتیب در کارخانه آزمایش بعنوان انباردار مشغول شد تا اینکه بعد از گرفتن اولین درآمد به قصد احترام و تقدیم آن به پدرش ، به دیدار او رفت

اما … اما پدرش را در محل کار و محل زندگی ای پیدا نکرد ، با وجود تلاش های زیادی که انجام داد هنوز هم بعد از این همه سال خبری از پدرش پیدا نکرده است

بیوگرافی خانواده سیروس گرجستانی

در بیوگرافی سیروس گرجستانی لازم به ذکر است نام شناسنامه اش علی اکبر محمدزاده گرجستانی می باشد. او اصالتی آذری داشت و گفته می‌شود که پدر او از باکو به ایران مهاجرت کرده بود.

طلاق پدر و مادر سیروس گرجستانی

در بیوگرافی سیروس گرجستانی آمده است: زمانی که دانش آموز مقطع هفتم بود (حدودا 14 سال) پدر و مادرش از هم جدا شدند و با ازدواج دوم مادرش ، زیر ناپدری بزرگ شد.پدرش پیرمردی دستفروش و دوره‌گرد بود که خرجش را می‌داد.

ازدواج و وضعیت تاهل سیروس گرجستانی

بیشترین جستجوها در بیوگرافی سیروس گرجستانی درباره همسر ایشان است که شما عزیزان میخواهید بدانید همسر ایشان کیست.

سیروس گرجستانی از همسر اول خود دو دختر دارد که هر دو آنها در سنین پایین به انگلیس مهاجرت کرده و ازدواج کردند

وی از همسر دوم خود نیز دو دختر و یک پسر دارد و سرجمع صاحب 6 نوه می باشد

ارتباط سیروس گرجستانی با فرزندان

همیشه آرزو دارم که یک روزی با جیب پر پیش دخترانم در خارج بروم و پس از سالها دیداری تازه کنم ، خوشبختانه صدایشان را از راه دور (تلفن) می شنوم

سیروس گرجستانی با پسرش

علایق و حقایقی درباره سیروس گرجستانی

در ادامه بیوگرافی سیروس گرجستانی مروری میکنیم بر علایق و حقایقی درباره ی او.با ما همراه باشید.

علاقه سیروس گرجستانی به شمال

من اگر هنرپیشه نبودم ، قطعاً حالا در شمال زندگی می کردم ، در شمال پاکی وجود دارد که در کمتر جایی می توان سراغ آن را گرفت

بازیگران مورد علاقه سیروس گرجستانی

بازی جک نیکلسون آمریکایی را خیلی دوست دارم و آنتونى هاپكينز اهل انگلیس همیشه برایک مثل یک استاد است و تمام کارهایش برایم به نوعی درس است

اوقات فراغت سیروس گرجستانی

اوقات فراغت ؛ متن می‌ خوانم و تلویزیون نگاه می‌ کنم ، سعی می‌ کنم فیلم‌ های خوب نگاه کنم و سرگرم شوم

یک چیزهایی ذوقی است مثل کار دستی که برای خودم درست می‌ کنم یا چیزی خریدم می ‌خواهم شکل دیگری به آن بدهم

خاطرات کودکی سیروس گرجستانی

سيروس گرجستانی از زمان كودكی اش خاطرات بسيار زيادي دارد، (در آن زمان ويترين مغازه‌هاي لاله‌زار بسيار ديدني بود، بنابراين هميشه به پدر اصرار مي‌كردم كه فرصت بيشتري براي ديدن مغازه‌ها به من بدهد، يادم مي‌آيد يك كلاه‌فروشي بود كه كلاه‌هاي خيلي شيكي داشت، براي مثال كلاه‌فروشي (محمدزاده) را كاملا به ياد دارم، داخل مغازه يك پيرمرد خوش‌پوشي بود كه كه پشت ميز مي‌نشست كه مرا مجذوب خود مي‌كرد.)

شکل صحیح از کمدی

بعد از سال ها کار طنز ، امروز دیگر به شناخت صحیحی از کمدی موقعیت رسیده ام و می توانم ریزه کاری ها و ظرافت های آن را به شکل اصولی رعایت کنم

کمک از بداهه گویی

روال کار من همیشه به این صورت است که در صفحه مقابل متن خودم و روبروی دیالوگ هایم آنچه را بنظرم خوب می آید را می نویسم و در مشورت با کارگردان آن را می گویم یا انجام می دهم

شوخ طبعی سیروس گرجستانی

از موقعی که به جایی رسیدم و خودم را شناختم و دور و بری ها و جامعه را دیدم ، فهمیدم بهترین راه این است که هر مشکلی را با شوخ طبعی برطرف کنم

احترام به بزرگتر

سيروس گرجستانی اعتقاد دارد كه در همه‌ حال بايد به بزرگ‌تر خود احترام گذاشت، (يك جوان تازه وارد اگر احترام به پيشكسوت را فراموش كند، بد است، من زماني كه سال 48 وارد اداره تئاتر شدم، يك جوان كم سن و سال بودم، اما وقتي نزد پيشكسوتاني مانند استاد انتظامي، علي نصيريان، جمشيد مشايخي و… مي‌رفتم، هميشه اصول را رعايت مي‌كرديم. احترام به بزرگ‌تر و استاد يك (فرهنگ) است و نبايد بر اثر گذر زمان به فراموشي سپرده شود، متاسفانه هستند در بين ما عده‌اي از هنرپيشگان كه به معروفيت رسيده‌اند و يك سري از مسائل مهم را فراموش كرده‌اند.) به هر حال تجربيات اين بازيگر خوب كشورمان مي‌تواند الگويي براي جوانان كشورمان باشد.

سیروس گرجستانی اهل گرجستان بود؟

در سومین شب از ماه مبارک رمضان در سال ۱۳۹۶، رامبد جوان در برنامه خندوانه میزبان مردمان کشور گرجستان (گرجی‌ها) بود و به گفت‌وگو با مسعود فروتن مجری و کارگردان رسانه ملی پرداخت. جوان به ورود گرجی‌ها در ایران اشاره و در بین تماشاگران، یک نفر از اصالت گرجی بودن هنرمندانی چون؛ محمدعلی کشاورز، سیروس گرجستانی و نعمت‌الله گرجی بیان کرد.

شروع فعالیت هنری سیروس گرجستانی

در بیوگرافی سیروس گرجستانی میخوانیم: گرجستانی فعالیت در تئاتر را در سال ۱۳۴۹ و فعالیت در تلویزیون را در سال ۱۳۵۶ آغاز کرد و پس از آن به استخدام وزارت فرهنگ و هنر، و ارشاد کنونی درآمد.

لازم به ذکر است در سال 1348 با مرحوم هادی اسلامی در کارخانه آزمایش همکار بود که این ارتباط و دوستی یکسال بعد باعث شد با وی بازیگری در تئاتر را تجربه کند. به این ترتیب از نمایش سنگلج شروع کرد تا اینکه در سال 1351 وارد اداره تئاتر شد و تئاتر سنگ و سرنا را بازی کرد

سیروس گرجستانی در جلوی دوربین

او که کار انبارداری را رها کرده و به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمده بود در نهایت در ۱۳۵۶ خورشیدی با سریال تلاش ساخته شعاع‌الدین مصطفی‌زاده دوباره جلوی دوربین رفت تا اینکه بعد از انقلاب سال 1358 با فیلم مجاهد به عرصه بازیگری بازگشت.

گرجستانی در همان سال در فیلم چوپانان کویر به کارگردانی حسین محجوب نیز ایفای نقش کرد. در ۲ سال پایانی دهه ۱۳۵۰خورشیدی او در چند فیلم سینمایی دیگر همچون گفت هرسه نفرشان (۱۳۵۹) و آقای هیروگلیف (۱۳۵۹) ساخته غلامعلی عرفان نیز بازی کرد. در سال ۱۳۶۲ در فیلم دادشاه به کارگردانی حبیب کاووش و تله‌تئاتر هنگامه شیرین وصل به کارگردانی هادی مرزبان و نمایش مخمصه به کارگردانی فرهاد مجدآبادی بازی کرد.

وی در سال ۱۳۴۵ هم در دو فیلم سینمایی با نام‌های بیست سال انتظار و مأمور دو جانبه بازی کرده بود

شهرت سیروس گرجستانی

در بیوگرافی سیروس گرجستانیآمده است:او بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۹ دست کم در ۶۸ اثر تلویزیونی بازی کرد.

او در تلویزیون با رضا عطاران و متهم گریخت حسابی محبوب شد. او از نوروز ۱۳۶۳ که با مخمصه به خانه‌های مردم رفت در دل آن‌ها ماند

سیروس گرجستانی در متهم گریخت

در بیوگرافی سیروس گرجستانی شاه نقش او در این سال‌ها مربوط به سریال شهریار می‌شود. جایی که او نقش میانسالی تا پیری شهریار را بازی کرد. او در این باره گفته بود: “مرا برای این نقش انتخاب کردند و اولین گزینه بودم. من هم چون این نقش برایم جذابیت داشت، آن را انتخاب کردم. شعرهای استاد را حفظ کردم. روی شخصیت او مطالعه داشتم و در کل سعی کردم به انحای مختلف او را بشناسم.”

وی در بخش دیگری اظهار کرده بود: “من گزینه اول و آخر برای ایفای نقش شهریار بودم. برای اینکه به استاد شهریار به لحاظ ظاهری نزدیک شوم، گریم سختی روی من انجام می‌شد. شهریار یکی از بزرگترین شعرای ایران است و به همین دلیل شخصیتش برای من جذاب بود. هر چه بیشتر درباره او مطالعه می‌کردم، بیشتر به او جذب می‌شدم. کارگردان هم کاست‌هایی به من راجع به استاد داد که آن‌ها را گوش کردم. جالب اینکه وقتی درباره استاد شهریار مطالعه کردم متوجه شدم که او شباهت عجیبی به لحاظ فیزیکی، راه رفتن، نوع نگاه و گویش با پدر من دارد. اینگونه بود که بیشتر از قبل مجذوبش شدم. با ایفای نقش شهریار، گویی نقش پدر خودم را بازی کردم. من از تهران برای بازی در نقش شهریار به تبریز رفته بودم و برخی از بازیگران هم آذری بودند. وقتی با الهام از پدرم یکسری کارها را انجام می‌دادم، برای آن‌ها عجیب بود و می‌گفتند که شهریار هم دقیقاً همین کارها را انجام می‌داد.”

سیروس گرجستانی در نقش شهریار

شما در حال مطالعه بیوگرافی سیروس گرجستانی در بازیگرآنلاین هستید.برای اطلاعات بیشتر تا پایان این مطلب با ما همراه باشید.

سیروس گرجستانی بازیگر سینما یا تلویزیون؟!

گرجستانی در فاصلهٔ سال‌های ۴۹ تا ۷۸ با حدود بیست و چند نمایش روی صحنه رفت و نامش در فهرست بازیگران دست کم ۴۷ فیلم سینمایی هم دیده می‌شود. گرچه خودش دوست داشت به عنوان هنرپیشه سینما شناخته شود اما با وجود تعدد کارهای سینمایی‌اش بیشتر به عنوان هنرپیشه تلویزیون شناخته می‌شود که از این بابت متأسف بود. او در بسیاری از سریال‌های پرمخاطب تلویزیون مانند سریال امام‌علی، کیف انگلیسی، کلاه پهلوی، صاحبدلان، متهم گریخت، پشت کنکوری‌ها و کاکتوس» بازی کرده بود. اما به عقیدهٔ خودش با بازی در «پروژهٔ اصغر فرهادی» – سریالی به نام یادداشت‌های کودکی که فرهادی نویسنده‌اش بود – دوران شکوفایی حرفه‌ای او آغاز شد.

سیروس گرجستانی در سریال امام علی
سیروس گرجستانی در کیف انگلیسی
سیروس گرجستانی در کلاه پهلوی
سیروس گرجستانی در صاحبدلان
سیروس گرجستانی در پشت کنکوری ها
سیروس گرجستانی در یادداشت‌های کودکی

اصغر فرهادی، گرجستانی را در تئاتر «معرکه در معرکه» اثر داوود میرباقری، دیده بود؛ نمایشی که هم برای گرجستانی موفقیتی حرفه‌ای بود و هم باعث دوستی او با میرباقری شد؛ رفاقتی که منجر به همکاری آنها در دو نمایش دیگر و همچنین سریال‌های امام علی، شاهگوش و دندون طلا، و فیلم‌های سینمایی مسافر ری، ساحره، و آدم‌برفی شد.

در کارنامه سیروس گرجستانی یک فیلم کمدی توقیفی به نام “منشی مخصوص من” نیز دیده می‌شود.

سیروس گرجستانی در منشی مخصوص من

در بیوگرافی سیروس گرجستانی آمده است:آخرین فعالیت هنری او، بازی در سریال شرم به کارگردانی احمد کاوری بود که با فوت ناگهانی او ناتمام ماند و سیاوش طهمورث جایگزین وی شد.

سیروس گرجستانی در سریال شرم

گفتگوی خواندنی با سیروس گرجستانی

دلمان نیامد در ادامه بیوگرافی سیروس گرجستانی مصاحبه ای که با ایشان انجام شده است را برایتان درج نکنیم ، با بازیگرآنلاین همراه باشید

اصالتا اهل کجا هستید؟

ما اصالتا آذری هستیم اما پدر و مادرم سال ها در انزلی زندگی کردند و من در انزلی متولد شدم و از شهر رشت شناسنامه گرفتم و تا کلاس اول اونجا درس خوندم.

بعد هم مهاجرت کردیم به تهران و در محله ناصرخسرو ساکن شدیم و اونجا بزرگ شدم.

پس در یکی از محلات قدیمی بزرگ شده اید؟

بله.

پس از گذشت سالها دوباره به آن محلات مراجعه می کنید؟

اتفاقاً چندوقت پیش به همان محله قدیمی رفتم ولی وقتی آنجا را دیدم، ناامیدشدم ….

چرا؟
برای اینکه همه چیز عوض شده و شکل دیگری گرفته است.من همیشه نسبت به گذشته و دوران کودکی ام حس نوستالژیک دارم. فضای آن محله، آن فضایی نبود که در کودکی حس کرده بودم.

الان تبدیل شده به بازارکویتی ها و یک سری اجناس در آنجا فروخته می شود. حتی به خیابان ناصرخسرو سرزدم، دیگر از دستفروش های کنار پیاده رو خبری نبود! و یا فریادهای فروشندگان که برای فروش اجناسشان مردم را به سوی خود جلب می کردند، دیگر شنیده نمی شد. در عوض حالا در آن خیابان، آدم هایی را می بینم که نسخه به دست به دنبال داروهای «نیست در جهان» می گردند.

در دوره ای که در آن فضا زندگی می کردید، چه جذابیت هایی برای شما وجود داشت که الان با مرور به گذشته حس نوستالژیک پیدا می کنید؟

همان طور که گفتم در سنین پایین به تهران آمدم، در آن سن و سال، یک روز پدرم مرا به «لاله زار» برد. دیدن آن فضا برایم خیلی جذاب بود….

در آنجا چه دیدید؟
در آن زمان ویترین مغازه های لاله زار خیلی دیدنی بود، بنابراین همیشه به پدرم اصرار می کردم که فرصت بیشتری برای دیدن مغازه ها به من بدهد.

پشت ویترین ها چه بود؟
چیزهای مختلف. مثلاً یک کلاه فروشی بود که کلاه های خیلی شیکی داشت. مثلاً «کلاه فروشی محمدزاده» را به خوبی به یاد می آورم. داخل مغازه، یک پیرمرد خوش تیپی هم پشت میز می نشست که او هم مرا مجذوب خود می کرد. آن مغازه های لوکس و شیک را تا آن زمان ندیده بودم.

تئاتر و سینماهای لاله زاربرایتان جالب نبود؟

چرا. آنها هم جذابیت داشت. مثلاً یک کسی مقابل در ورودی تئاتر می ایستاد و برای نمایش و بازیگران تبلیغ می کرد. با صدای بلند و بسیار سریع می گفت: «بیایید، بشتابید بازیگر… در این برنامه اجرا دارد…» و یا سالن های سینمای لاله زار خیلی زیبا بودند.
وقتی پس از گذشت سالها که «لاله زار» را دیدم، از آن مغازه ها و ساختمان های قدیمی خبری نبود! اگر مغازه و یا ساختمان قدیمی که هنوز تخریب نشده بود را می دیدم، حتماً ساعت ها مقابلش می ایستادم. من نمی دانم شما چقدر احساساتی می شوید وقتی یک بنای قدیمی را می بینید. ولی به من حس غریبی می دهد، با آن بنا، خاطرات دوران کودکی ام را مرور می کنم. انگار همه چیز زنده می شود. شاید باور نکنید من با آجرهای آن بناها هم صحبت می کنم! شما که جوان هستید شاید زیاد به این حس نزدیک نباشید. ولی وقتی انسان جوانی خود را از دست می دهد، تازه به یاد «از دست رفته هایش» می افتد و وقتی به آنچه که مربوط به گذشته خودتان است، نظر می اندازید، آن وقت به نگرش، دید و شناخت جدیدی از خودتان می رسید.

به غیر از خیابان لاله زار، محلات و خیابان های دیگری هم بود که شما به آن علاقه مند باشید؟

مثلا «توپخانه» قدیم را به خوبی به یاد دارم. آنجا برای من یک گردشگاه بود و پدرم مرا با خود به آنجا می برد.

این «توپخانه» مورد علاقه شما مربوط به چه سالی می شود؟
فکر می کنم به دهه سی مربوط می شود. در چمن های سبز توپخانه می غلتیدم و معلق می زدم. توپخانه اکنون هم با توپخانه آن زمان خیلی تفاوت کرده، یک فضای دیگری شده…

که هیچ جوری جذبتان نمی کند؟

نمی دانم. شاید اگر الان بچه بودم توپخانه فعلی هم مرا جذب می کرد. ولی چون من آن فضا را لمس کردم، نسبت به آن تعلق خاطر دارم. ولی متاسفانه ما سعی می کنیم آن چیزهایی که مربوط به گذشته می شود را تغییر دهیم، مثل تخریب ساختمان های قدیمی. من به کشورهای فرانسه و آلمان سفر کردم. ولی در آنجا آنها هیچ وقت بناهای چندین ساله و قدمت دار خود را خراب نمی کنند، ممکن است آن را تعمیر و یا ترمیم کنند ولی تخریب نمی کنند. حتی در کنار آن بنای قدیمی، بنای جدیدی می سازند. متاسفانه اینجا اینگونه نیست. یک ساختمان که با فضا و بافت یک محله همخوانی دارد، از بین می رود، در عوض چیزی جایگزین می شود که اصلا ربطی به آن قبلی ندارد!

بعدها که وارد حیطه تئاتر شدیدآیا به پاتوق های فرهنگی سر می زدید، مثلا یک جایی مثل کافه نادری…؟

بله. من گاهی اوقات به کافه نادری می رفتم. آن «کافه» خیلی قدمت داشت و الان هم وجود دارد. خیلی از هنرمندان و روشنفکران ما مرتبا به آنجا می رفتند ولی من زیاد به آنجا رفت و آمد نداشتم.

چطور شد به بازیگری علاقه مند شدید؟

من اصلا فکر نمی کردم روزی بازیگر شوم. زنده یاد هادی اسلامی زمانی دوست و همکار من بود ، بعد از دو سال دوری او را دیدم و گفتم کجا کار می کنی؟ گفت تئاتر کار می کنم.

گفتم کجا؟ گفت اداره تئاتر. اتفاقا در آن روز تمرین داشتند و به من هم گفتند بیا تمرین و من رفتم و به مرور شیفته ی این کار شدم.

یادتون میاد چه کاری بود؟

نه …یادم نیست ولی بعد از اون آقای اسلامی نمایش “گذر بیست ساله” را نوشتند و من در اونجا بازی کردم.

برای نخستین بار در کدام یک از «صحنه ها» بازی کردید؟

نخستین تئاترم را در «سنگلج» بازی کردم. آن زمان تئاتر «سنگلج» متعلق به «حرفه ای ها» بود. پس از دو سال که وارد اداره تئاتر شدم، نخستین نمایشنامه ای که کار کردم، «سنگ و سورنا» نام داشت که توسط همسر آقای عباس جوانمرد کارگردانی می شد.

خانم نصرت پرتوی…
بله. در آن زمان نقشی را به من واگذار کردند که برایم افتخارآمیز بود، چون فرصتی فراهم شد به طور رسمی در فضای «حرفه ای ها» بازی کنم و از این بابت خوشحال بودم.

چند شب اجرا داشتید؟
در آن زمان معمولا ۲۶ روز در ماه تئاتر اجرا می کردند، شنبه ها تئاتر تعطیل بود. حالا اگر تئاتری خیلی پرطرفدار بود، مدت اجرا را تمدید می کردند.

تماشاگران تئاتر سنگلج از چه قشر و طبقه ای بودند؟
همه آنها از تماشاگران حرفه ای تئاتر بودند. آن قدر تئاتر برایشان مهم بود که دائما تماس می گرفتند و درباره نمایش، بازیگران و کارگردان و … سوال می کردند.آنها جویای «برنامه ها» بودند.

استقبال خوبی از برنامه ها می شد؟
به نظر من اگر در هر برهه و زمانی یک کار خوبی ارائه شود، تماشاگران حتما استقبال می کنند. در آن دوره هم از کارهای خوب استقبال چشمگیری می شد.

آخرین بار که در تئاتر «سنگلج» نقش ایفا کردید، کی بود؟
فکر می کنم حدود ۱۵ سال پیش. تئاتر «بلبل سرگشته» آقای نصیریان را دوباره اجرا کردیم، منتها من همان نقشی را که قبلا آقای نصیریان ایفا کرده بودند، بازی کردم.

شنیدید که ساختمان «سنگلج» در معرض نابودی است؟
بله. این اتفاقات ناگوار تازگی ندارد! و متاسفانه دائما تکرار می شود. یک گروه تئاتری داشتیم به نام گروه دوم هنر ملی که البته سرپرست گروه «هنر ملی» آقای عباس جوانمرد بودند و سرپرست این گروه دوم زنده یاد هادی اسلامی و در این گروه آقایان؛ خسرو شکیبایی، ناصر محمدی و… حضور داشتند.

به خاطر می آورم هادی اسلامی نمایشنامه ای نوشته بود به نام «محراب»، در آن زمان اداره تئاتر برنامه ای برای اجرا در سنگلج درنظر نگرفته بود. معاون اداره گفت: هادی، همین نمایشنامه را در سنگلج اجرا کن. ما هم از این اتفاق خوشحال شدیم ولی وقتی خبر به گوش آقای جوانمرد رسید گفت: نه؛ شما حق ندارید آنجا بازی کنید. پرسیدم: چرا و ایشان گفتند که آنجا متعلق به تئاتر حرفه ایهاست و شما حرفه ای نیستید! آن موقع ازنظرو عقیده آقای جوانمرد بدم آمد و با خود گفتم حتما ً ایشان علاقمند نیستند، جوانان پیشرفت کنند. از این قضیه سالها گذشت و سالن هایی مثل تئاتر شهر، تالار وحدت و… تاسیس شد. یک شب برای دیدن نمایشی به یکی از سالن ها رفتم. روی صحنه هنرپیشه ای را دیدم که نقش مهمی را ایفا می کرد ولی نادرست راه می رفت و حتی تلوتلو می خورد.

اول فکر کردم که مربوط به نقش اوست ولی بعد فهمیدم که نه؛ راه رفتنش را فراموش کرده است! و بعد از سالها گفته آقای جوانمرد را درک کردم.

به نظر من نوستالژی شما به تهران گذشته فقط به فضا و معماری خلاصه نمی شود، شما غم از دست رفتن آن فضای فرهنگی را در این سالها دارید؟
بله. واقعاً اینگونه است. آن موقع حرکت، رفتار، کلام یک بازیگر اصالت داشت. اگر ساختمان و بنای قدیمی اصالت داشت، فرهنگ موجود در آن فضا هم اصیل بود. ولی حالا نوع نگاه ها فرق کرده است.

از نظر شما این فضا بد است؟

شاید برای کسی که بخواهد چهل سال دیگر از گذشته ها – یعنی امروز – یادی کند خوب باشد…

ولی نه برای شما که در دل آن فضا تربیت شدید؟

از نظر من «بد» آن چیزی است که یک جوان تازه وارد، احترام به و پیشکسوت خود را فراموش کند. من وقتی سال ۴۸ وارد اداره تئاتر شدم یک جوان کم سن و سال بودم. ولی وقتی نزد پیش کسوتان تئاتر مثل آقایان؛ عزت الله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و… می رفتم، همیشه اصول را رعایت می کردیم.
یعنی احترام به بزرگتر و استاد یک «فرهنگ» است و نباید بر اثر گذر زمان به فراموشی سپرده شودو ولی الان متاسفانه برخی از هنرپیشگان که به معروفیت و مکنت رسیده اند، – البته نه همه جوانان عزیز این عرصه – یک سری مسائل مهم را فراموش کرده اند که به نظرم این درست نیست…

شما در صحبتهایتان یادی از آقای جعفر والی کردید. الان می دانید ایشان کجا هستند؟

ایشان در خارج از کشور زندگی می کنند.

به نظر می آید دوران بچگی خیلی شیطون بودین؟

آره . خیلی شیطون بودم. شنیدید که میگن طرف از دیوار راست میره بالا.

من واقعا از دیوار راست می رفتم بالا! از بچگی دوست داشتم و می خواستم نترس باشم ولی از تاریکی می ترسیدم. هنوزم وقتی برق ها خاموش باشه یا قطع بشه ، احساس می کنم قلبم می گیره.

اگر سیروس گرجستانی بازیگر نمی شد چی می شد؟

من از بچگی به موسیقی علاقه داشتم و فکر می کنم موزیسین می شدم حتی هنوز هم حسرت می خورم .

نسل بازیگرانی مثل شما برای به شهرت رسیدن خیلی زحمت کشیدند. به نظر شما تفاوت نسل شما با این نسل که تو ۳-۴ ماه به شهرت می رسند و شاید یک سال بعد فراموش شوند در چیست؟

ببینید برای مثال آقای شکیبایی که با فیلم هامون درخشیدند ، وقتی در اولین سال های حضورم دیدمشان ، بسیار بسیار بسیار تلاش می کردند و من از روز اول ایشان را هامون دیدم ولی بعد از سال ها دیده شدند.

هنرمندان آن نسل بسیار تلاش می کردند تا بالاخره جایی دیده شوند.

شما که به موسیقی علاقه دارید؟

نه ، من اهل شعر نیستم. شعر می خوانم و اگر بفهمم اون شعر را مرور می کنم ، ولی حفظ نمی کنم.

به جز یک شعر که آن را حفظ کردم چون خیلی دوستش داشتم و بعد فهمیدم که سراینده این شعر حافظ هست :

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

زدم این فال و گذشت اختر کار آخر شد

بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش

که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

اگه فقط یه قاب عکس داشتین چه عکسی در اون قرار می دادین؟

عکس خودم و خانومم!

چند تا اسم می پرسم به طور کوتاه جواب بدید

زنده یاد عباس کیارستمی :

زنده یاد عباس کیارستمی کارگردانی بود که با کار های بین المللی برای این مملکت افتخار آفرید.

زنده یاد هادی اسلامی :

هادی اسلامی من و به سوی بازیگری برد.

زنده یاد خسرو شکیبایی :

۳۵ سال پیش وقتی خواستگاری خانمم و من کسی و نداشتم.

خسرو شکیبایی و خانمش با من آمدند و به خواستگاری رفتیم.

زنده یاد حسین پناهی :

آخ…ایشون انسان بسیار لطیفی بود و دنیا را مخمل گونه می دید.

یه بار یه کاستی داد به من که توش می گفت : امروز هم گذشت و کسی ما را نکشت.

وقتی دیدمش گفتم معنی این جمله چی بود؟

گفت : وقتی تو شلوغی شهر داری میگذری گاهی با یه نگاه برخورد می کنی که اون نگاه تو را می کشه!

ببینید که چقدر زیبا و لطیف می دید.

شما کار کمدی و ترجیح میدین یا جدی؟

فرقی نمی کنه…هر دو تا را دوست دارم و خودمو وفق میدم.

خوشبختی و تعریف کنید؟

وقتی با خانواده خوشبخت باشی و سعادت و ببینی ، همین می شه تعریف خوشبختی. من خیلی آدم خوشبختی هستم چون که خانمم خیلی خوب و مهربونی هست.

اگر واقعیت زندگی شما را مجبور به انتخاب نمی کرد، مایل بودید در کجا زندگی کنید؟

شمال ایران. من اگر هنرپیشه نبودم، قطعاً حالا در شمال زندگی می کردم. در شمال پاکی ا ی وجود دارد که در کمتر جایی می توان سراغ آن را گرفت.

حرف پایانی؟

قدر لحظه ها را بدان … زمانی می رسد که تو دیگر قادر نیستی بگویی جبران می کنم

لیست آثار هنری سیروس گرجستانی

در ادامه بیوگرافی سیروس گرجستانی بازیگر سه دونگ سه دونگ باید بگوییم در جدول‌های جداگانه می‌توانید فهرست آثاری که او در آنها به هنرنمایی پرداخته است را مشاهده کنید.

آثار سینمایی سیروس گرجستانی

  • سگ بند (۱۳۹۸) مهران احمدی
  • تپلی و من (۱۳۹۷) حسین قناعت
  • ما همه با هم هستیم (۱۳۹۷) کمال تبریزی
  • قانون مورفی (۱۳۹۷–۱۳۹۶) رامبد جوان
  • نهنگ عنبر ۲: سلکشن رؤیا (۱۳۹۵) سامان مقدم
  • پا تو کفش من نکن (۱۳۹۵) حسین فرحبخش
  • ناردون (۱۳۹۴) فریدون حسن‌پور
  • آدم باش (۱۳۹۳) مجید جوانمرد
  • شانس، عشق، تصادف (۱۳۹۳) آرش معیریان
  • دریاکنار (۱۳۹۳) آرش معیریان
  • مجرد ۴۰ ساله (۱۳۹۳) شاهین باباپور
  • منشی مخصوص من (۱۳۹۳-۱۳۹۲) صالح دلدم (توقیف- به نمایش در نیامد)
  • فیتیله و ماه‌پیشونی (۱۳۹۰) آرش معیریان
  • سه درجه تب (۱۳۸۹) حمیدرضا صلاحمند
  • شبکه (۱۳۸۹) ایرج قادری
  • ارث شیرین (۱۳۸۹) شهاب عباسی
  • شرط اول (۱۳۸۸) مسعود اطیابی
  • نطفه شوم (۱۳۸۷) کریم آتشی
  • تلافی (۱۳۸۶) سعید اسدی
  • هدف اصلی (۱۳۸۵) قدرت‌الله صلح‌میرزایی
  • راه طی شده (۱۳۸۴) عباس رافعی
  • آکواریوم (۱۳۸۳) ایرج قادری
  • بله برون (۱۳۸۲) داوود موثقی
  • شکلات (۱۳۸۲) افشین شرکت
  • سیزده گربه روی شیروانی (۱۳۸۲) علی عبدالعلی‌زاده
  • آدمک‌ها (۱۳۸۰) علی قوی‌تن
  • مسافر ری (۱۳۷۹) داوود میرباقری
  • یکی بود یکی نبود (۱۳۷۹) ایرج طهماسب
  • ساحره (۱۳۷۶) داوود میرباقری
  • طوفان شن (۱۳۷۵) جواد شمقدری
  • آدم‌برفی (۱۳۷۳) داوود میرباقری
  • آپارتمان شماره ۱۳ (۱۳۶۹) یدالله صمدی
  • شکار خاموش (۱۳۶۸) کیومرث پوراحمد
  • دوران سربی (۱۳۶۷) خسرو معصومی
  • زرد قناری (۱۳۶۷) رخشان بنی‌اعتماد
  • با من از فردا بگو (۱۳۶۶) فریدون کوچکیان
  • خانه ابری (۱۳۶۵) اکبر خواجویی
  • تنوره دیو (۱۳۶۴) کیانوش عیاری
  • تیغ و ابریشم (۱۳۶۴) مسعود کیمیایی
  • راه دوم (۱۳۶۳) حمید رخشانی
  • دادشاه (۱۳۶۲) حبیب کاووش
  • گفت هرسه نفرشان (۱۳۵۹) غلامعلی عرفان
  • آقای هیروگلیف (۱۳۵۹) غلامعلی عرفان
  • چوپانان کویر (۱۳۵۸) حسین محجوب
  • فریاد مجاهد (۱۳۵۸) مهدی معدنیان
  • بیست سال انتظار (۱۳۴۵) مهدی رئیس‌فیروز
  • مأمور دوجانبه (۱۳۴۵) مهدی میرصمدزاده
۱
۲
۳
۴
۵
میانگین امتیازات ۵ از ۵

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا